سبد خرید خالیست

چگونه مانند لئوناردو داوینچی فکر کنیم؟

جوجه اردکها با تقلید از مادرشان به زندگی ادامه می‌دهند. فراگیری از طریق تقلید برای بسیاری از موجودات و از جمله آنها انسانها، امری ضروری است. وقتی به سن بلوغ می‌رسیم، از امتیاز منحصر به‌فردی برخوردار می‌شویم: می‌توانیم انتخاب کنیم از چه کسی، چه چیزی را تقلید کنیم. در ضمن می‌توانیم آگاهانه الگوهای جدیدی انتخاب کنیم و آنها را به جای الگوهای قبلی قرار دهیم.
…. و اگر می‌خواهید زن یا مردی تجدید حیات یافته باشید، سرگذشت لئون باتیستا آلبرتی، توماس جفرسون، هیلدرگارد فون بین‌گن و از همه بهتر لئونادرو داوینچی را بخوانید.

پیشگفتار : «زاده از خورشید »
          به بزرگترین قهرمان خود بیندیشید، به شیر مردان و شیر زنانی که بزرگترین الگوی الهام‌بخش زندگی شما بوده‌اند. شاید اگر خیلی بخت با شما یار باشد، پدر و مادرتان از جمله شخصیتهای این فهرست باشند. شاید الهام بخش ترین اشخاص برای شما شخصیتهای بزرگ تاریخ باشند. تعمق در زندگی و آثار هنرمندان، رهبران، پژوهشگران و پیشوایان بزرگ معنوی ذهن و دلتان را سرشار می‌کند. احتمالا این کتاب را به این دلیل برگزیدید که احساس کردید لئوناردو نمونه آرمانی توانمندیهای بالقوه انسان است. شاید به این نتیجه رسیدید که می‌خواهید با این شخصیت رابطه صمیمانه‌تر برقرار کنید.

در کودکیم، سوپرمن و لئوناردو داوینچی قهرمان مورد علاقه من بودند. وقتی «مرد فولادین» کنار جاده بر زمین افتاد، ارادتم به داوینچی زیاد و زیادتر شد. آنگاه در بهار سال ۱۹۹۴، برای ایراد سخنرانی به فلورانس دعوت شدم. می‌خواستند در انجمن رؤسای پرآوازه شرکتها حرف بزنم. مدیر عامل گروه از من پرسید : «آیا امکانش هست برای اعضای انجمن ما در زمینه خلاقیت و تعادل بیشتر در زندگی شخصی و حرفه ای مطالبی ایراد کنید؟ مطالبی که از آنها مردان و زنانی تجدید حیات یافته بسازد؟ مشتاقانه پاسخ دادم : «چطور است درباره اینکه چگونه مانند لئوناردو داوینچی فکر کنیم حرف بزنیم؟»

ماموریتی نبود که بتوانم آن را دست‌کم بگیرم. شرکت‌کنندگان پیشاپیش مبلغ قابل ملاحظه ای برای حضور در دوره شش روزه، «دانشگاه» پرداخت کرده بودند. این یکی از فرصتهای متعددی بود که انجمن همه ساله به اعضایش می‌داد تا در شهرهای بزرگ دنیا گرد هم بیایند و ضمن تلاش برای رسیدن به رشد و بالندگی بیشتر در زمینه های شخصی و شغلی، درباره تاریخ، فرهنگ و بازرگانی بررسی کنند. کلاس من همزمان با ۵کلاس دیگر دایر می‌شد. از جمله مدرسان کلاسها می‌توانم به مدیر عامل سابق فیات آقای جووانی انلی اشاره کنم. شرکت کنندگان در کلاسها باید به سخنرانان امتیازی از ۱ تا ۱۰ می‌دادند و اگر از سخنرانی خوششان نمی‌آمد، می‌توانستند کلاس را ترک کنند. به عبارت دیگر اگر از شما خوششان نیامد شما را در دهان می‌جوند و به بیرون تف می‌کنند!

به رغم علاقه دیرینه به این موضوع، باید مطالعه می‌کردم. سوای خواندن مطالب فراوان، باید برای دیدن آثار داوینچی راهی سفر می‌شدم. به تماشای پورتره جینه‌ورا بنچی در موزه ملی شهر واشنگتن می‌رفتم. بعد در نیویورک به نمایشگاه «کودکس لی‌سستر» رفتم که به اهتمام بیل گیتس و مایکروسافت برگزار شده بود . از آنجا راهی لندن شدم تا دستنوشته های موجود در بریتانیا را تماشا کنم. در گالری ملی به تماشای مریم عذرا و کودک با قدیسه آن ایستادم و بعد در موزه لوور پاریس چند روزی را با مونالیزا و سن جان پاپتیست سپری کردم. جالب‌ترین بخش سیاحت من بازدید از شاتو کلو در نزدیکی آمبوا بود، جایی که داوینچی چند سال آخر عمرش را در آن گذرانده بود. این قلعه در حال حاضر به موزه داوینچی تبدیل شده است. متخصصان آی، بی، ام برخی از جذاب ترین اختراعات داوینچی را به طرز حیرت آوری کپی سازی کرده اند. با قدم زدن در جایی که او قدم می‌زد، با نشستن در اتاق مطالعه او و ایستادن در اتاق خوابش ، وجودم لبریز از بهت و حیرت و شگفتی و اعجاب و اندوه و سپاس شد.

البته به فلورانس هم رفتم تا آنجا برای رؤسای شرکتها سخنرانی کنم. جالب اینجا بود که کسی مرا به حضار معرفی می‌کرد، شرح حال مرا با زندگینامه داوینچی که آن را تهیه کرده بودم به اشتباه قرائت کرد. او گفت :« خانمها و آقایان، بسیار مفتخرم کسی را به شما معرفی می‌کنم که در هر زمینه که فکر بکنید سرآمد دیگران است: متخصص کالبد شناسی (آناتومی)، معماری(آرشیتکت)، گیاه شناس، برنامه ریز شهری، طراح صحنه، طراح لباس، سرآشپز، طنزپرداز ، مهندس، سوارکار، مخترع، جغرافی‌دان، زیست شناس، ریاضی‌دان، دانشمند مسائل نظامی، موسقیی‌دان، نقاش، فیلسوف، پزشک، قصه گو … خانمها و آقایان، اجازه بدهید این شخصیت مهم را به شما معرفی کنم، آقای مایکل گلب!»

آه اگر … به هر صورت سخنرانی با موفقیت روبه رو شد (کسی جلسه را ترک نکرد) و حاصل آن جلسه کتابی است که هم اکنون می‌خوانید.
پیش از آن معرفی فراموش نشدنی یکی از شرکت کنندگان به سمت من آمد و گفت : «فکر نمی‌کنم کسی بتواند لئوناردو داوینچی شدن را بیاموزد، اما به هر صورت در جلسه شما شرکت می‌کنم.» ممکن است شما هم همین حرف را بزنید: آیا منظور این کتاب این است که همه بچه ها با توانمندی و استعداد لئوناردو داوینچی متولد می‌شوند؟ آیا نگارنده فکر می‌کند که همه ما می‌توانیم مانند داوینچی نابغه باشیم؟ خوب، در واقع این طور نیست. به رغم بررسیهایی که در طی چندین دهه برای کشف توانمندیهای بالقوه انسان و بیدار کردن استعدادهای اشخاص به عمل آمده ، من با نظر فرانچسکو ملزی یکی از شاگردان و مریدان داوینچی موافق هستم که به مناسبت مرگ استاد گفت:« فقدان مردی با این مشخصات، برای همه تاسف‌انگیز است زیرا در توان طبیعت نیست که داوینچی دیگری بیافریند.» هرچه بیشتر درباره داوینچی مطالعه می‌کنم، به ابهت او بیشتر پی می‌برم. رمز و رازش چند برابر می‌شود. همه نوابغ بزرگ منحصر به فرد هستند و لئوناردو شاید بزرگترین همه این نوابغ بود.
اما سوال اصلی همچنان باقیست. آیا می‌توانیم از اصول روش لئوناردو در زمینه یادگیری و بسط فراست برای درک استعدادها و توانمندیهای بالقوه خود استفاده کنیم؟
البته جواب من این است که بله، می‌توانیم! عناصر اصلی و ضروری روش لئوناردو داوینچی در زمینه یادگیری و بسط فراست کاملا روشن هستند و می‌توان آنها را مطالعه کرد و مورد استفاده قرار داد.
آیا بلند پروازی است اگر تصور کنیم که می‌توانیم نظیر بزرگترین نابغه تاریخ شویم؟ شاید. بهتر است از او کمک بگیریم تا به کسی که به‌واقع هستیم تبدیل شویم.
کلمات زیبای سر استفن اسپندر، شاعر، پیشگفتار کاملی است تا به سیاحت رفیع ترین ذهن تاریخ برویم:

همواره به آنانی می‌اندیشم که به حقیقت بزرگ بودند آنان که از زاهدان مادر، از میان گذرگاههای نور آنجا ساعات روز، خورشیدند، تاریخ جان را به یاد آوردند. آنان که بلند پروازی دلنشینان، آنان که لبهایشان، هنوز از آتش گدازان است، آنان که از روحی می‌گویند که سر تا پا در آواز پوشیده است. آنان که از شاخساران بهار ، آرزوها را چونان شکوفه که بر جسم فرو می‌ریزد، چون گنجینه بر می‌چینند. آنچه گرانبهاست هرگز از یاد نمی‌رود. شعف خونی نشأت گرفته از چشمه‌سارانی بی پایان، که از شکاف سنگهایی در دنیاهای پیش از زمین ما سر می‌زنند. آنان که هرگز لذت ساده روشنی صبح و خواهش پرخروش عشق شامگاهان را منکر نمی‌شوند. آنان که هرگز اجازه نمی‌دهند هجوم ازدحام و هیاهو و مه شکوفایی روح را مهار کند. نزدیک برف، نزدیک آفتاب در مرغزاران مرتفع بنگر که چگونه نام آنان را علفهای مواج گرامی می‌دارند. در کنار پرچمهای ابر سپید و نجوای باد در آسمان که گوش فرا سپرده، بنگر نام آنان را که به هنگام زندگی برای زندگی جنگیدند، و در دل کانون آتش بودند. اینان که زاده خورشیدند، کوتاه زمانی به‌سوی خورشید ره در نور دیدند. با افتخار و عزت خود بر هوای صاف و روشن، نشانی بر جای نهادند و رستند.

در دنیایی زندگی می‌کنیم که به طرز بی سابقه ای پر از سر وصدا، آلودگی و جابه جایی است. اما شما هم‌زاده از خورشیدید و به سمت آن در سفرید. این کتابی راهنماست با الهام از بزرگترین و روح تاریخ، برای این سفر انتخاب شده است. دعوتی است برای تنفس هوای تازه ، برای احساس کردن آتش درون و شکوفا شدن روح و روان. با آنکه درباره هوش و استعداد برجسته لئوناردو داوینچی هرچه بگوییم زیاد نگفته‌ایم، بررسیهای علمی اخیر نشان می‌دهند که تواناییهای خودتان را دست کم می‌گیرید. شما از استعدادی برخوردارید و از چنان توانمندی بالقوه ای بهره دارید که در کار یادگیری و خلاقیت با کمترین محدودیتی رو به رو نیستید. نود و پنج درصد علم و آگاهی ما درباره توانمندیهای مغز انسان در بیست سال گذشته فراهم آمده است. مدارس، دانشگاهها و شرکتهای ما تازه کاربرد این علم و آگاهی جدید را مد نظر قرار داده اند. به منظور زمینه چینی برای آموختن اینکه چگونه مانند لئوناردو فکر کنیم، لازم است که برداشتهای معاصر درباره هوش و ذکاوت را بررسی کنیم و درباره طبیعت و امکانات بالقوه مغزتان مطالبی ارائه دهیم.
اغلب ما به استناد آزمون بهره هوشی سنتی با مفهوم هوش آشنا هستیم. آزمون بهره هوشی را آلفرد بینه (۱۹۱۱ _ ۱۸۵۷) مطرح ساخت تا به طور عینی درک، استدلال و داوری انسانها را آزمون کند. بینه که تحت تاثیر نظم در حال تکوین روانشناسی قرار گرفته بود، می‌خواست در کار ارزیابی توانمندیهای تحصیلی کودکان بر تعصبات طبقاتی و فرهنگی فرانسه آواخر قرن هجده غلبه کند. با آنکه برداشت سنتی و متعارف از بهره هوشی در زمان شکل گیری آن موفقیت مهمی به حساب می‌آمد، بررسیهای آخیر نشان می‌دهد که این شیوه اندازه‌گیری بهره هوشی با دو مشکل اساسی رو به روست.
اشکال اساسی اول در این نظریه این است که می‌گویند هوش از همان بدو تولد ثابت است و تغییر نمی‌کند و این سخن درستی نیست. با آنکه در هر نقطه از جهان اشخاص با بهره های هوشی تقریبا قابل قیاس با یکدیگر متولد می‌شوند، پژوهشگرانی مانند بوزان، ماکادو، ونگر و بسیاری دیگر ثابت کرده اند که امتیاز بهره هوشی با آموزش صحیح به مقدار زیاد افزایش می‌یابد. اخیرا در یک بررسی آماری که از بیش از دویست مطالعه در زمینه بهره هوشی به عمل آمده و در نشریه طبیعت به چاپ رسید، برنارد دولین به این نتیجه رسید که ژن در نهایت روی ۴۸ درصد بهره هوشی تاثیر می‌گذارد. ۵۲ درصد بهره هوشی هر کس با مراقبتهای پدر و مادر ، با شرایط محیطی و تحصیلی در ارتباط است.
اشکال دوم مفهوم هوش به شکل متعارف این تصور است که مهارتهای کلامی و استدلالهای ریاضیی به شکلی که به وسیله آزمونهای بهره هوشی اندازه گیری می‌شوند لازمه های هوش هستند. این برداشت کوته‌بینانه از هوش، با بررسیهای اخیر روانشناختی به کلی بی اعتبار شده است. هووارد گاردنر، روانشناس، در کتاب برجسته و ماندگار جدید خود چهارچوبهای ذهن(۱۹۸۳)، نظریه هوشهای چندگانه را مطرح ساخت. (گاردنر و همکارانش در بررسیهای بعدی خود بیست و پنج هوش فرعی را شناسایی نمودند.) هفت هوش و برخی از نوابغی که از این هوشها برخوردار بوده اند به شرح زیرند:

منطقی _ ریاضی : استفن هاوکینگ، اسحاق نیوتون ، ماری کوری

کلامی _ زبانی :  ویلیام شکسپیر ، امیلی دکینسون، خورخه لوئیس بورخس

فضایی _ صنعتی : میکل آنژ، جورجیا اکیف، باک‌‌مینیستر فولر

موسیقیایی:  موزارت ، جرج گوش وین، فیتزجرالد

جسمانی _ لمسی :  موری‌هی یوشیبا، محمد علی، اف ام الکساندر

میان فردی _ اجتماعی :  نلسون ماندلا، مهانما گاندی، ملکه الیبزابت اول

فرا شخصی :  ویکتور فرانکل ، تیش نات هان، مادر ترزا

نظریه هوشهای چندگانه اکنون با پذیرش گسترده مواجه گردیده و اکر آن را با این باور جدید درهم بیامیزیم که می‌توان هوش را در تمام مدت عمر افزایش داد، می‌توانیم امیدوار باشیم که با زنان و مردانی تجدید حیات یافته رو به رو گردیم.
علاوه بر افزایش درک طبیعت و دامنه هوش، بررسیهای روان شناختی واقعیات تکان‌دهنده ای درباره توانمندی بالقوه انسان به دست داده است. ماحصل این یافته ها را می‌توانیم در عبارتی توضیح دهیم: مغز شما به مراتب بهتر از آنی است که فکر می‌کنید. وقتی بدانید که از چه توانایی ذهنی برخوردارید، می‌توانید در زمینه اندیشه لئوناردو داوینچی به درک بهتری برسید. به این موضوع فکر کنید : مغز شما

انعطاف‌پذیر و چند بعدی‌تر از هر ابررایانه‌ای است.
می‌تواند در هر ثانیه هفت حقیقت را بیاموزد و این آموزش را در تمام ثانیه های عمرتان ادامه دهد و هنوز جای فراوانی برای آموختنی های بعدی باقی بماند.
اگر به درستی آموزش ببینید، با افزایش سن در شرایط بهتری قرار می‌گیرد.
تنها در سر شما قرار ندارد. به گفته دانشمند بزرگ و متخصص مغز دکتر کندیس پرت: «… هوش تنها در مغز قرار ندارد، بلکه در تمامی سلولهایی که در بدن پراکنده هستند، به چشم می‌خورند…. جدا کردن سنتی فرایندهای ذهنی از جمله احساسات از بدن، دیگر اعتباری ندارد.»
منحصر به فرد است. از میان شش میلیاد مردمی که در حال حاضر در دنیا زندکی می‌کنند و در میان نود میلیارد انسانی که تاکنون زندگی کرده‌اند، اگر دوقلوهای یک تخمکی نباشید، کسی که از هر جهت مانند شما باشد وجود نداشته است. استعداد های خلاقه شما، خطوط نوک انگشتان شما، حالات و دی_ ان_ آ شما ، و رویاهایتان، بی سابقه و منحصر به فردهستند.

می‌تواند شمار نامحدودی از اتصالات سیناپسی یا انگاره های فکری ایجاد کند.

این نکته آخری را اولین بار پیوتر آنوخین استاد دانشگاه مسکو اعلام کرد که یکی از دانشجویان روانشناس افسانه‌ای، ایوان پاولوف بود. آنوخین با انتشار نتیجه پژوهش خود در سال ۱۹۶۸ و با اعلام اینکه حداقل انگاره‌های فکری یک مغز متوسط می‌تواند آن را در برگیرد عدد ۱ و به دنبال آن ۱۰/۵ میلیون کیلومتر عدد صفر تایپ شده است، دنیای روانشناسی را در حیرت فرو برد.

(وقتی پیرتر می‌شوید چه اتفاقی برای مغز شما می‌افتد؟ بسیاری از مردم گمان می‌کنند با افزایش سن قابلیتهای جسمانی و مغزی نقصان می‌گیرد. گمان می‌کنند که ما بعد از بیست و پنج سالگی همه روزه بخش قابل ملاحظه ای از توانمندیهای مغزی خود را از دست می‌دهیم این در حالی است که مغز به طور متوسط می‌تواند با افزایش سن در شرایط بهتری قرار بگیرد. نورونهای ما می‌توانند در سراسر زندگی به‌طور فزاینده اتصالات بیشتری ایجاد کنند. امکانات نورونی ما به قدری عظیم و بزرگ است که حتی اگر تا پایان عمر روزی هزار سلول مغزیمان را از دست بدهیم، کمتر از یک درصد کل سلولهای مغزیمان را از دست داده ایم. البته بهتر است آن یک درصد سلول مغزی را که به واقع از آن استفاده می‌کنید، از دست ندهید!)

آنوخین مغز انسان را با یک آلت موسیقی چند بعدی که می‌توانست هم‌زمان تعداد نامحدودی قطعات موسیقی را بنوازد مقایسه می‌کرد. آنوخین تاکید می‌کرد که انسانها با توانمندی مادرزادی نامحدود متولد می‌شوند. او مدعی شد که هیچ مرد با زنی، در گذشته یا در حال حاضر توانمندیهای واقعی مغز را مطالعه و بررسی نکرده است. اما آنوخین احتمالا قبول دارد که لئوناردو داوینچی می‌تواند الهام بخش ترین مثال و نمونه کسانی باشد که بخواهند توانمندیهای بالقوه مغز را بررسی کنند.

از  لئوناردو  بیاموزیم 

جوجه اردکها با تقلید از مادرشان به زندگی ادامه می‌دهند. فراگیری از طریق تقلید برای بسیاری از موجودات و از جمله آنها انسانها، امری ضروری است. وقتی به سن بلوغ می‌رسیم، از امتیاز منحصر به فردی برخوردار می‌شویم : می‌توانیم انتخاب کنیم از چه کسی، چه چیزی را تقلید کنیم . در ضمن می‌توانیم آگاهانه الگوهای جدیدی انتخاب کنیم و آنها را به جای الگوهای قبلی قرار دهیم. بنابراین، طبیعی است که الگوی خود را کسانی انتخاب کنیم که ما را در راستای تحقق توانمندیهایمان هدایت کنند.
بنابراین اگر می‌خواهید گلف باز بهتری شوید درباره بن هوگان، جک نیکلاوس و تایگر وودز مطالعه کنید. اگر می‌خواهید سیاستمداری ارزنده شوید، درباره وینستون چرچیل، آبراهام لینکن و ملکه الیزابت اول مطالعه کنید. و اگر می‌خواهید زن یا مردی تجدید حیات یافته باشید، سرگذشت لئون باتیستا آلبرتی، توماس جفرسون، هیلدگارد فون بین گن و از همه بهتر لئوناردو داوینچی را بخوانید.

تونی بوزان و ریموند کین در کتاب نابغه برای اولین بار سعی کردند که بزرگترین نوابغ تاریخ را طبقه بندی کنند. این دو با در نظر گرفتن عوامل مختلف و از جمله «خلاقیت»، «تنوع مهارت» ، «تفوق در زمینه مورد نظر»، «گستردگی پنداره» و «توانمندی و انرژی»، ده شخصیت برتر طول تاریخ به‌لحاظ نبوغ را به شرح زیر اعلام کردند:

۱۰. آلبرت اینشتین
۹. فی دیاس (مهندس معمار آتنی)
۸. اسکندر کبیر
۷. توماس جفرسون
۶. سر اسحاق نیوتون
۵. میکل آنژ
۴. یوهان ولفگانگ فون گوته
۳. سازندگان اهرام ثلاثه
۲. ویلیام شکسپیر
و بعد، بزرگترین نابغه همه اعصار ، لئوناردو داوینچی.
به نوشته جورجو واساری در نسخه اصلی زندگی هنرمندان: «پروردگار گاه برای ما انسانهایی را می‌فرستد که تنها انسانیت را به‌نمایش نمی‌گذارند، بلکه خود الوهیت را عرضه می‌کنند تا آنها را الگوهای خود قرار دهیم و از آنها تقلید کنیم تا ذهن و هوشمان به رفیع ترین قلمرو ملکوت برسد. تجربه نشان داده کسانی که به مطالعه این نوابغ کم نظیر و به دنباله روی از آنها راهنمایی می‌شوند، حتی اگر طبیعت به آنها کمک نکند، یا کمک اندک بکند، سرانجام به توان فوق‌طبیعی خود دست می‌یابند. »

درک فزاینده ما از چندبعدی بودن هوش و توانمندی مغز نشان می‌دهد که بیش از حدی که تصور می‌کردیم طبیعت به ما کمک می‌کند. در کتاب چگونه مانند لئوناردو داوینچی فکر کنیم سعی کرده ایم با بررسی سوابق و زندگی این نابغه ترین موجود بشری، درایت و الهامات او را به زندگی روزمره شما بیاوریم.

روش عملی برای رسیدن به نبوغ

در صفحاتی که در ادامه مطلب می‌خوانید، با روشی عملی آشنا می‌شوید که از محک تجربه سربلند بیرون آمده است. می‌توانید عناصر مهم و ضروری نبوغ لئوناردو را برای هرچه سرشارتر کردن زندگیتان مورد استفاده قرار دهید. با روشی هیجان‌انگیز آشنا می‌شوید؛ با روش بدیع تا دنیایتان را ببینید و آن را سیاحت کنید و همزمان برای اندیشیدن خلاق و ابراز خویشتن، راهبردهایی قدرتمند و روشهایی جدید پیدا کیند. برای هوشیار کردن حواستان با شیوه هایی اثبات شده آشنا می‌شوید تا هوش منحصر به فردتان را آزاد کنید و میان ذهن و جسمتان هماهنگی به وجود آورید. با الهام گرفتن از لئوناردو ، زندگیتان را به یک اثر هنری تبدیل می‌کنید.
با آنکه ممکن است پیشاپیش با زندگی‌ و کار داوینچی آشنا باشید، این کتاب را با چشم‌اندازی جدید و درکی عمیق تر از این شخصیت پیچیده به پایان می‌برید. وقتی از زاویه دید او به دنیا نگاه می‌کنید، به احساسی از تنهایی می‌رسید که نبوغ به همراه می‌آورد. اما تضمین می‌کنم که تحت تاثیر روحیه او و ملهم از کاوش او، روحتان تازه می‌شود و در مقام ستایش از او برمی‌آیید.
کتاب را با مرور اجمالی رنسانس و شباهتهایش با زمانه ما شروع می‌کنیم. به دنبال آن با زندگینامه لئوناردو و خلاصه ای از دستاوردهای چشمگیرش آشنا می‌شوید. متن اصلی کتاب را به بحث دربارهٔ اصول هفت‌گانه داوینچی اختصاص داده‌ایم. این اصول از بررسی جامع انسان و روشهایش گرفته شده‌اند. خبر خوش این است که اصول لئوناردو به لحاظ شمّی و شهودی بدیهی به‌نظر می‌رسند. مجبور نیستید آنها را در زندگی خود خلق کنید. به جای آن، به حکم عقل سلیم، باید آنها را به خاطر بسپارید، اعتلایشان بدهید و آنها را به کار گیرید.

جورجو واساری (۱۵۷۴ _ ۱۵۱۱) مهندس معمار فلورانسی و شاگرد میکل آنژ کتاب زندگی هنرمندان را در سال ۱۵۴۹ منتشر ساخت. واساری با نگارش این کتاب نظم تاریخ هنر را بدعت نهاد این کتاب همچنان مهمترین منبع رنسانس ایتالیا در هنر محسوب می‌شود. واساری با استعداد ذاتی و حیرت آورش درباره زندگی و کار حدود دویست نقاش، مجسمه ساز و مهندس معمار و از جمله آنها جوتو، ماساچو، برونلسکی، دوناتلو، بوتیچلی، وروکسو، رافائل، میکل‌آنژ، تیتیان، و البته لئوناردو بحث کرده است.

هفت اصل داوینچی عبارتند از :
کنجکاوی: کنجکاوی سیرنشدنی در برخورد با زندگی و تلاش بی‌امان برای یادگیری مستمر.
تجربه اندوزی: تعهد و آزمودن دانش از طریق تجربه، مداومت و میل به درس گرفتن از اشتباهات.
تقویت حواس : پالایش پیوسته حواس و به‌خصوص حسن بینایی به منظور جان بخشیدن به تجربه.
توجه به ناشناخته‌ها : توجه به روبه رو شدن با ایهامات، پیچیدگیها و تردید ها.
نگرش مجموعه‌ای : تعادل علم وهنر ، منطق و تصویر.
توجه به جسم : پرورش زیبایی، وقار ، مهارت، آمادگی جسمانی و حالت.
تفکر مرتبط : توجه به ارتباط متقابل میان همه اشیاء و پدیده ها.

تا همین جا که خوانده‌اید، اولین اصل داوینچی را در مورد استفاده قرار داده اید. کنجکاوی _ تلاش برای یادگیری ادامه دار _ از آن جهت اولین اصل مورد توجه داوینچی است زیرا میل به دانستن، یادگرفتن و رشد کردن، اساس دانش ، درایت و کشف کردن است.
اگر شما علاقه‌مند باشید که به اندیشه خود متکی باشید و ذهنتان را از عادتهای محدود کننده و پیش پندارها پاک کنید، به اصل دوم داوینچی می‌رسید. داوینچی در جستوجوی حقیقت اصرار داشت که باور های رایج مورد سوال قرار بگیرند. او به اهمیت اموختن شخصی از طریق تجربه عملی اصرار داشت.
لحظاتی مکث کنید. به یاد اوقاتی در سال گذشته بیفتید که احساس نشاط و سرزنده بودن داشتید. به احتمال زیاد حواستان سرجا و جمع بود. اصل سوم ما یعنی توجه به حواس، به هوشیار کردن حواس آن هم به‌طور آگاهانه نظر دارد. لئوناردو معتقد بود که پالایش آگاهی های حسی اقدام مهمی برای سرشار کرد تجربه است.
وقتی حواستان را قبراق و هوشیار می‌کنید، اعماق تجربه را می‌کاوید و قدرت پرسش کردن کودک گونهٔ خود را بیدار می‌کنید و با تردید و ابهام فزاینده ای روبه رو می‌شوید. «تحمل سردرگمی» یارزترین ویژگی اشخاص به شدت خلاق است و احتمالا لئوناردو بیش از هر کسی که تاکنون زندکی کرده از این ویژگی برخوردار بوده است. اصل شماره چهار، یعنی توجه به ناشناخته ها، وسیله ای است تا با آنچه ابهام‌انگیز و ناشناخته است، ارتباط برقرار کنید.
برای اینکه از تردید ها خلاقیت و تعادل تراوش کند به تعادل میان علم و هنر یعنی آنچه ما به‌آن اندیشه کل نگرانه می‌گوییم، احتیاج داریم. اما داوینچس معتقد بود که تعادل تنها ذهنی نیست. به همین دلیل به اصل شماره شش تاکید داشت که رسیدگی به جسم را در بر می‌گرفت. به عبارت دیگر، باید میان ذهن و جسم تعادلی برقرار شود. و اگر پیشاپیش به انگاره ها توجه دارید،ار به روابط، ارتباطها و نظامها بها می‌دهید _ اگر می‌خواهید بدانید که چگونه رویاها، هدفها، ارزشها و آرزوهای شما می‌توانند در زندگی شما جای خودشان را باز کنند _ بدانید که به اصل هفتم بها داده‌اید که همان تفکر مرتبط است. تفکر مرتبط همه‌چیز را به هم پیوند می‌دهد.

برای توضیح اصول هفت‌گانه از یادداشتهای استاد مطالبی برگرفته ایم که آن را با شما در میان می‌گذاریم. در راستای تحقق این هدف طرحها و نقاشیهای او باور ما هستند. به دنبال این مطالب پرسشها به گونه‌ای طراحی شده اند تا اندیشه شما را تحریک کنند و سببی شوند تا به استفاده از اصول داوینچی شائق‌تر گردید. به دنبال این پرسشها تمریناتی عملی ارائه کرده ایم تا در شما به‌طور شخصی و کارتان تحولی ایجاد کند. برای استفاده هرچه بیشتر از کتاب چگونه مانند لئوناردو داوینچی فکر کنیم، ایتدا همهٔ کتاب را بخوانید. در این مرحله نیازی به انجام دادن تمرینات ندارید. صرفا روی پرسشها فکر کنید. برای تأمل و ارزیابی خویشتن به آنها نیاز دارید. بعد از این کار، توضیحات مربوط به هر اصل را بخوانید و تمرینات ارائه شده را انجام دهید. بعضی از این تمرینات ساده و خوشایندند اما سوالاتی هم هستند که به اندیشه و تأمل بیشتر احتیاج دارند.همه تمرینات و همهٔ این سؤالها به گونههٔ ای طراحی شده اند که روح و روان استاد را به زندگی روزانه شما راه دهند. علاوه بر تمرینات، منابع و مآخذی در نظر گرفته شده‌اند که با خواندن آنها اصول مورد نظر را بهتردرک کنید و از آنها در زندگی خود استفاده نمایید. فهرست مطالب خواندنی شامل توصیه ها و نظراتی درباره رسانس، تاریخ عقاید، ماهیت نبوغ و البته زندگی و آثار لئوناردو می‌شود.

در بخش پایانی کتاب با «دوره نقاشی ویژه مبتدیها به استادی داوینچی» آشنا می‌شوید و در ضمن می‌آموزید که چگونه می‌توانید در یک طرح تاریخ ساز که در برگیرنده جوهر روح داوینچی است شرکت کنید.

درست آن‌سوی رودخانه آرنو، در فاصله کمی از جاده لگدکوب شده زیر پای گردشگران فلورانسی ، کلیسای سانتاماریا دل کاذمینه واقع شده است. وارد کلیسا که می‌شوید، به سمت چپ و چند قدم بعد دوباره به سمت چپ بپیچید تا به نمازخانه برانکاچی برسید. اینجا دیوار نگاره های مارسولینو و ماساچو نظرتان را جلب می‌کند. نخستین دیوار نگاره در سمت چپ بازآفرینی تخیلی ماساچو از آدم و حواست که از باغ بهشت اخراج شده‌اند. و اینجاست که رسانس شروع می‌شود: به جای نقاشیها دوبعدی آن جهانی قرون وسطی، آدم و حوای ماساچو به انسانهای عادی شباهت دارند. حالتهای سقوط و چهره‌های افسرده و غمگینشان بیانگر احساس واقعی است. تصویر سه‌بعدی پیکره‌های ماساچو در حالی که پاهایشان بر زمین استوار است، منادی عصر جدیدی از نوید و توانش انسانی هستند.

برای بررسی این عصر جدید و به منظور مطالعه هرچه بهتر لئوناردو داوینچی، باید از دوران پیش از او اطلاعات بیشتری به دست آوریم. ویلیام منچستر در کتاب دنیایی که تنها با آتش روشن می‌شود: ذهن قرون وسطایی و رنسانس، مدعیست که مشخصه اروپای پیش از رنسانس «معجونی از جنگهای بی‌وقفه، فساد، بی قانونی، انبوه اسطوره‌های عجیب و غریب و بی‌خردی تقریبا نفوذناپذیر بود.» منچستر در توصیف دوران در حد فاصل فروپاشی امپراتوری رم غربی تا ظهور رنسانس می‌نویسد: «در تمام این مدت اتفاق قابل ملاحظه‌ای نیفتاد. از اختراع چرخ آبی در سده هشتم و آسیای بادی در سده یازده که بگذریم، اختراع قابل توجهی صورت خارجی پیدا نکرد. فکر جدیدی مطرح نشد و سرزمین بکری بیرون از اروپا کشف نگردید. تا جایی که اروپاییان به یاد داشتند، همه چیز مثل گذشته‌های دور بود. مرکز دنیای بطلمبوسی _ اروپا و حواشی سرزمین مقدس و شمال آفریقا دنیای شناخته‌شده آن زمان بود. خورشید همه‌روزه زمین را دور می‌زند. بهشت بر فراز زمین و از جا تکان نخوردنی، جایی در قوس آسمان بود و جهنم در فاصله‌ای دور زیر پا واقع شده بود. پادشاهان به رضایت خداوند قادر مطلق بر مردم حکومت می‌کردند و دیگران هم کاری را که به آنها می‌گفتند انجام می‌دادند. کلیسا کلیت خود را داشت و دوران بعد از مرگ امری حتمی بود. دانستنی هرچه بود حاصل شده بود، تغییری در کار نبود.» 

واژه رنسانس در زبان فرانسه از دو بخش تشکیل شده است، بخشی به‌مفهوم «احیا» و بخشی به مفهوم «تولد». پس از سالها رعیتی و خرافه پرستی، کمال مطلوب قدرت انسان و توانش او تولد دوباره یافت. احیاء دوباره این کمال مطلوب دیرین را جوتو نوید داد. برونلسکی، آلبرتی و ماساچو منادی آن بودند و لئوناردو، میکل آنژ و رافائل آن را به اوج رساندند. این تحول چشمگیر نسبت به دیدگاه قرون وسطایی، با کشفیات، نوآوریها و اختراعات فراوان همراه بود که به عنوان نمونه می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

• ماشین چاپ _ سبب شد سوای روحانیون کلیسا و نخبگان حاکم توده‌های مردم نیز از علم و دانش بهره‌مند شوند. در سال ۱۴۵۶، کمتر از شصت نسخه انجیل گوتنبرگ _ اولین کتابی که در اروپا به چاپ رسید _ در تمام اروپا وجود داشت. اما در شروع قرن بعد، بیش از پانزده میلیون کتاب چاپی در اختیار مردم بود.

• مداد و کاغذ ارزان قیمت _ سبب شد تا نگارش ، یادداشت برداری و بنابراین ثبت آموخته‌ها در اختیار عموم شهروندان قرار بگیرد.

• اسطرلاب، قطب‌نما و کشتیهای بزرگ _ میزان مسافرتهای دریایی، تجارت بین‌الملل و مبادله اطلاعات را به مقدار زیاد افزایش داد. وقتی کریستف کلمب و ماژلان ثابت کردند که دنیا صاف و تخت نیست، علم و دانش سنتی متحول شد.

• توپهای دوربرد _ با آنکه گلوله پرتابگرها، سنگ اندازها و توپهای کوچک سالها بود که مورد استفاده قرار می‌گرفتند، نمی‌توانستند به‌دیوار دژها و قلعه ها نفوذ کنند. توپهای قدرتمند دوربرد را یک مهندس مجاری به‌نام اوربان در اواسط سده چهاردهم اختراع کرد. وقتی فن‌آوری جدید اشاعه پیدا کرد، دژ فئودال و بنابراین فئودال و بنابراین فئودالیسم تسخیر ناپذیریش را از دست داد و صحنه برای تولد حکومتهای ملی فراهم گردید.

• ساعت مکانیکی _ به مردم امکان داد تا زمان را به‌عنوان محصول هدایت‌پذیر تجربه کنند. این تحول به بسط تجارت کمک کرد. در اعصار میانه، مردم به مفهومی که ما امروز زمان را درک می‌کنیم از آن برداشت درستی نداشتند. اکثریت مردم نمی‌دانستند در چه سالی و حتی در چه قرنی زندکی می‌کنند.

بسیاری از این نوآوریها و اغلب تحولات بدیع و شاهکارهای بزرگ آن دوران تحت تأثیر روحیه کارفرمایی و میل بیشتر به کالاهای مصرفی و انباشت سرمایه صورت خارجی پیدا کرد. لیزا ژاردن در کتاب کالاهای جهانی: تاریخ جدی. رنسانس، با توضیحات کافی و دقیق با اشاره به جزئیات امر نشان می‌دهد که چگونه تحولات فرهنگی و روشنفکرانه دوران رنسانس تحت تأثیر بسط سرمایه‌داری ایجاد گردید. این نویسنده توضیح می‌دهد که «آن تکانه‌هایی که امروزه به آن «مصرف گرایی» نام داده‌ایم» در ذهنیت دوران رنسانس حضور داشت و در نتیجه آن پیشرفتهایی حاصل شد که امروزه به تحسین آن نشسته ایم. حتی سود پرستی و منفعت‌طلبی عاملی تعیین‌کننده بود: «اشتهار یک نقاش نه به ارزش هنری اثر او بلکه بستگی به این داشت که تا چه اندازه می‌تواند این اثر را به فروش برساند.»

و با این حال، هنوز این سؤال مطرح است که چرا رنسانس در آن زمان اتفاق افتاد. تا هزار سال پیش از رنسانس، موفقیتهای اروپاییان در قلمرو علم و اکتشاف اندک و ناچیز بود. در تمامی اعصار میانه بخش اعظم نیروی عقلانی و تلاشهای انسانی صرف جنگ مقدس و مسائل جزئی و بی اهمیت می‌شد. به‌جای اکتشاف سرزمینهای جدید، به جای نوآوری و ارائه نظریات جدید، بهترین ذهن ما درگیر مسائلی از این قبیل بودند که مثلا چند فرشته می‌توانند روی یک سر سوزن جا بگیرند. کلیسا هم در این میان باهر کسی که اصول جزمی‌اش را زیر سوال می‌برد، به شدت برخورد می‌کرد و در نتیجه اندیشه مستقلی صورت خارجی پیدا نمی‌کرد.

همکارم ریموند کین و من معتقدیم حادثه مؤثری که منجر به رنسانس شد، در قرن چهاردهم اتفاق افتاد و آن هنگامی بود که طاعون سیاه اروپا را فرا گرفت. تقریبا نیمی از جمعیت اروپا به سرعت و به طرز فجیعی از بین رفتند. کشیشها، اسقفها، اشراف و شوالیه ها به همان نسبت روستاییات، سرفها، روسپیها و تجار از بین رفتند. وفاداری و اعتقاد به کلیسا از کسی حمایت نکرد. ایمان و اعتقاد مردم به کلیسا سست شد. از آن گذشته، شمار ثروتمندان به شدت کاهش یافت. پول و دارایی خانواده های ثروتمند در دست بازماندگان اندک شمار آنها افتاد. در حالی که قبلا این پولها صرف کلیسا می‌شد، بعد از طاعون ثروتمندان هر کدام در زمینه های متفاوتی سرمایه گذاری کردند. حالا مردم در جایی بیرون از نیایش و باورهای جزمی‌ دنبال جواب می‌گشتند.

پانصد سال پس از رنسانس که دولتها و شرکتها بر سر وفاداری مردم با کلیسا رقابت می‌کنند، دنیا بسط و گسترش چشمگیرتری از دانش، سرمایه‌داری و ارتباط را تجربه می‌کند. مسافرت هوایی _ برآورده‌شدن یکی از رویاها و پیشگوییهای داوینچی _ تلفن، رادیو، تلوزیون، تصاویر متحرک، لیست تصویری، دورنگار، رایانه‌های شخصی و حالا اینترنت، جملگی به اتفاق شبکه پیچیده‌ای برای مبادله اطلاعات فراهم ساخته‌اند. پیشرفتهای انقلابی در کشاورزی، استفاده از دستگاههای خودکار و پزشکی امری مسلم محسوب می‌شوند. ما انسانها را در کره ماه پیاده کرده‌ایم، رمز ژنها را کشف کرده‌ایم و به بسیاری از اسرار مغز انسانها پی برده‌ایم. این پیشرفتهای چشمگیر در ارتباطات و فن‌آوری، نیروهای سرمایه داری و جامعه آزاد را تحریک و زوال و فروپاشی حکومتهای خودکامه را تسریع می‌کند.

همانطور که ملاحظه می‌کنید تغییری شتاب انگیز در کار است. اینکه این تحولات چگونه روی شما به عنوان یک شخص و روی حرفه‌تان اثر خواهد گذاشت، موضوعیست که کسی از آن آگاه نیست. اما مانند متفکران در پایان تغییر و تحول ناشی از مرگ سیاه می‌توانیم از خود بپرسیم آیا می‌توانیم به مقامات زمانه _ خواه کلیسا باشد یا دولت و یا شرکتها _ اجازه بدهیم که به جای ما فکر کنند؟

با این همه می‌توان با اطمینان گفت که تغییر شتاب انگیز و پیچیدگی فزاینده ارزش سرمایه عقلانی را چند برابر می‌کند. توانایی یادگیری، تطبیق پذیری و اندیشیدن مستقل و خلاق رو به افزایش است. در دوران رنسانس، اشخاص با ذهنیت قرون وسطایی عقب گذاشته شدند. اکنون در «عصر اطلاعات»، متفکران قرون وسطایی و عصر صنعتی در معرض نابودی قرار گرفته‌اند.

رنسانس از آرمانهای دوران کلاسیک الهام گرفت _ آگاهی از قدرت و توانمندی بالقوه انسان و اشتیاق به اکتشاف _ همچنین آنها را متحول ساخت تا با تکاپو‌های آن زمان رو‌به‌رو شوند. اکنون ما نیز می‌توانیم از آرمانهای رنسانس الهام بگیریم و از آنها برای رویارو شدن با تکاپو های خودمان استفاده کنیم.

شاید شما هم مانند بسیاری از دوستان من احساس می‌کنید بزرگترین تکاپوی شما این است که زندکی متعادل داشته باشید و در شرایط فشار های روانی که از هر سو بر ما هجوم می‌آورد زندگی موفقیت‌آمیز داشته باشید. همانطور که توضیح داده‌ایم، اجداد ما در دوران رنسانس درکی از زمان نداشتند، از سوی دیگر ما در خطر آنیم که زمان اختیاردار ما بشود. در قرون وسطی اشخاص عادی از دریافت اطلاعات محروم بودند. آن معدود کتاب موجود هم به زبان لاتین بود که تنها به روشنفکران آموزش داده می‌شد. اما امروزه ما در معرض هجوم داده های اطلاعاتی قرار داریم. در مدت پانصد سال از دنیایی که همه چیز آن ثابت و مطمئن بود، به دنیایی قدم گذاشته ایم که در آن امر ثابت و مطمئنی وجود خارجی ندارد و همه چیز دستخوش تغییر و تحول است.

تغییر شتابدار توجه مردم کثیری را به رشد و تعالی شخصی، به بیدار کردن روح و روان و تجارب معنوی جلب کرده است. اطلاعات موجود درباره سنتهای پر رمز و راز جهان مردم را به‌ جستجو و کندوکاو وادار کرده است. یکصد سال پیش باید از کوهی در هند بالا می‌رفتید تا مراقبه را بیاموزید، اما امروزه با طی یک دوره کوتاه‌مدت و با استفاده از اطلاعات موجود در اینترنت و یا با انتخاب کتابی از میان صدها جلد کتاب موجود در کتابخانه محلی می‌توانید آن را یاد بگیرید. هم زمان، اطلاعات موجود منجر به نوعی بدبینی، تجزیه و فروپاشی احساسی و درماندگی شده است. امروزه در مقایسه با هرکه در گذشته زندگی می‌کرده دارای امکانات بیشتر، آزادی فزون تر و امکان انتخاب بیشتر هستیم. با این همه، مطالب بی‌ربط و مبتذل و پیش پا افتاده هم به حد وفور داریم.

برای جویندگانی که خواهان دستیابی به معنای عمیق تر، زیبایی و کیفیت بیشتر در زندگی هستند، لیوناردو داوینچی _ این شخصیت مقدس متفکران مستقل _ شما را به پیش فرا می‌خواند.


زن و مرد تجدید حیات یافته معاصر

کمال مطلوب زن یا مرد تجدید حیات یافته همواره شخصی متعادل و کسی بوده که با هنر و علوم برخورد راحت داشته باشد. برنامه درسی هنرهای آزاد اندیشانه دانشگاهها در سرتاسر جهان به‌عنوان بازتابی از این آرمان شکل گرفت. در عصر تخصص فزاینده رسیدن به‌تعادل مستلزم یک کل نگری است. زن و مرد تجدید حیات یافته معاصر نه تنها باید از هنر های آزاد منشانه کهن اطلاعات مکفی داشته باشد. بلکه باید در زمینه های زیر از شایستگی لازم برخوردار باشد:

• سواد رایانه ای: با آنکه ممکن است حتی لئوناردو هم در کار برنامه نویسی رایانه با دشواری روبه‌رو می‌شد. زن یا مرد تجدید حیات یافته معاصر با پیشرفتهای فن‌آوری اطلاعات مأنوس است و از اطلاعات رایانه ای به راحتی بهره‌برداری می‌کند.

• سواد ذهنی: همانطور که قبلا توضیح داده شد. ۹۵ درصد اطلاعات دربارهٔ مغز انسان در بیست سال گذشته حاصل شده است. سواد ذهنی، واژه ای است که تونی بوزان برای آشنایی و درک هرچه بیشتر از طرز کار ذهن انسان از آن استفاده کرد. برنامه با درک توانمندیهای بالقوه مغز و چندگانه بودن هوش شروع می‌شود و شامل رشد فراگیری شتابدار و مهارتهای اندیشه خلاق می‌شود که در ادامه مطالب کتاب به آن پرداخته‌ایم.

• آگاهی جهانی : زن و مرد تجدید حیات یافته معاصر سوای توجه به پیوند های ارتباطی و اقتصادی و بوم سازگان(اکوسیستم)، باید با فرهنگهای مختلف آشنا باشد. نژاد پرستی، تبعیضات جنسیتی، آزار های مذهبی، تنفر های جنسی و ملی گرایی مقولاتی مربوط به مراحل اولیه تکامل هستند. انسانهای تجدید حیات یافته معاصر در غرب به‌فرهنگهای شرقی بها می‌دهند و مردمان مشرق زمین به فرهنگهای غربی توجه می‌کنند.

اگر تا کنون برای تصدی شغلی پرسشنامه پر کرده باشید، یا سوابق شغلی‌تان را نوشته باشید، نامه ای را که لئوناردو در سال ۱۴۸۲ به لودوویکو اسفورتسا، نایب‌السلطنه میلان نوشت، به خوبی درک می‌کنید. احتمالا داوینچی با این نامه برجسته ترین تقاضانامهٔ کار همه دوران را نوشت: 

 «امیدوارم معجزه بکنم.»

لئوناردو داوینچی

فرمانروای پرآوازه ، اکنون پس از مرور کافی و بررسی آثار کسانی که خود را استاد و مخترع ابزار جنگی می‌دانند، و با علم به این‌که این ابزار تفاوتی با سایر ابزار و ادوات جنگی متعارف ندارند، به خودم جسارت می‌دهم که بدون تعصب نسبت به دیگران، با آن مقام تماس بگیرم و اسرارم را با شما در میان بگذارم. هر زمان که صلاح بدانید و فرصت را مناسب تشخیص بدهید، حضورا و به‌طور مفصل آنچه ‌را ذیلا عرض می‌کنم به استحضار خواهم رساند:

۱. طرحهایی دارم برای ساختن پلهای بسیار سبک، مستحکم که به راحتی قابل حمل باشند…..

۲. به وقت محاصره دشمن می‌دانم که چگونه آب را از خندقها دریغ کنم و چگونه تعداد بیشماری نردبامهای بالا برنده و تجهیزات دیگر بسازم…..

۳. اگر به دلیل ارتفاع زیاد دیواره ها و خاکریز ها و یا استحکامات، امکان در هم کوبیدن نباشد، از روشهایی آگاهم که می‌شود به وسیله آنها هرگونه استحکاماتی را، ولو بر صخره ها، در هم بکوبید.

۴. طرحهایی برای تولید توپ دارم، توپهای بسیار مناسب و قابل حمل که می‌تواند سنگهای کوچک را مانند تگرگ پرتاب کند…..

۵. و اگر درگیری روی آب صورت بگیرد، نقشه هایی دارم برای ساختن موتورهایی که برای حمله و دفاع مناسب هستند. می‌توانم کشتیهایی بسازم که در برابر سنگین ترین آتش توپها، باروتها و دودها مقاومت کند.

…..

 “چگونه مانند لئوناردو داوینچی فکر کنیم” نویسنده: مایکل جی.گلب، مترجم: مهدی قراچه داغی، انتشارات نشر البرز 

Visits: 59