سبد خرید خالیست

با این کتاب زندگی خود را متحول کنید

هیچ چیز در زندگی مهم تر از این نیست که بدانید چه کسی هستید، در چه مسیری هستید و مقصد نهایی تان چیست.

من با چشمان خود دیده ام که معجزه ها در همه جای دنیا و برای هر قشری از مردم اتفاق می افتند. اگر شما هم دست به کار شوید و از نیروی جادویی ذهن نا خوداگاه خود استفاده کنید می توانید به جمع کسانی بپیوندید که معجزه ها را در زندگی شان تجربه می کنند. این کتاب (قدرت ذهن ناخودآگاه شما، نویسنده: دکتر جوزف مورفی، مترجم: رامین بخیتاری) به نگارش درآمده تا به شما بگوید سرنوشتتان را افکار همیشگی، عادت گونه و تصویر ذهنی تان شکل می دهند و می سازند. 

به قول معروف «انسان همان چیزی است که به آن می اندیشد.»


آیا پاسخ این پرسش ها را می دانید؟
چرا یکی غمگین و دیگری خوشحال است؟چرا پول یکی از پارو بالا می رود و کسب و کارش پر رونق است و دیگری بیکار و مفلوک و با فقر و بدبختی دست به گریبان؟ چرا یکی در نگرانی، ترس و درماندگی دست و پا میزند و دیگری سرشار از احساس ایمان، امید و اعتماد به نفس است؟ چرا یکی در خانه ای زیبا و مجلل زندگی میکند و دیگری مثل زاغه نشینان، زندگی محقرانه و فلاکت بار دارد؟
چرا یکی مظهر موفقیت و بالندگی و دیگری نماد تمام عیار شکست خفت بار است؟ چرا یکی سخنرانی برجسته ومعروف و دیگری سخنرانی پیش پا افتاده و بی طرفدار میشود؟ چرا یکی در کار و حرفه اش نابغه و بهترین است؛ اما دیگری تمام عمر جا می کند و خون دل می خورد و دست آخر نیز به جایی نمی رسد و هیچ دستاورد ارزشمندی عایدش نمیشود؟
چرا یکی از بیماری لاعلاجی نجات پیدا می کند و دیگری با بیماری خود به آغوش مرگ می رود؟ چرا بسیاری از انسان های پاک، مهربان، با ایمان و خداترس به لحاظ فکری، روحی و جسمانی از سوی عده ای انسان ملعون مورد آزار و شکنجه قرار می گیرند؟ چرا بسیاری از افراد بی ایمان و بی بند و بار پیشرفت و موفقیت را تجربه می کنند واز زندگی های آنچنانی بهره مند می شوند و در کمال صحت و سلامت نیز به سر می برند؟ چرا یکی ازدواجی موفق دارد و با همسرش احساس خوشبختی می کند و دیگری با ازدواجی ناموفق، به خاک سیاه می نشیند؟
آیا می توان در نحوه کار کرد ذهن خودآگاه و ذهن ناخودآگاه پاسخی برای این پرسش ها یافت؟
به احتمال بسیار زیاد…بله.

هدف من از نگارش این کتاب
بسیار علاقه مند بودم پاسخ هایی را که برای این سوالات و بسیاری از سوالات مشابه کشف کرده بودم در اختیار دیگران قرار دهم و همین انگیزه ای نیرومند برای نگارش این کتاب شد. در این کتاب تلاش کرده ام حقایق بنیادی مهم در مورد عملکرد ذهن را به ساده ترین شکل ممکن تشریح کنم. معتقدم که می توان به راحتی قوانین بنیادین زندگی روزمره و قوانین ذهنی را به زبان ساده توضیح داد. خود خواهید دید زبان به کار رفته در این کتاب همان زبانی است که در روزنامه، نشریه های ادواری رایج، دفاتر اداری، خانه یا محیط های کاری تان از آن استفاده می کنید.
توصیه می کنم این کتاب را به دقت بخوانید و تکنیک های ارائه شده در آن را به کار ببندید. با این کار مطمئنم به نیروی معجزه گری دست خواهید یافت که شما را از گرداب سردرگمی، فلاکت، اندوه و افسردگی، ناکامی و درماندگی بیرون خواهد کشید این نیروی شگقت انگیز، شما را در جایگاهی که به آن تعلق دارید  لایقش هستید قرار خوهد داد، همچنین توانایی گشودن گره های زندگی را در شما ایجاد می کند، شما را از بند محدودیت های جسمانی و احساسی رها می کند و در مسیر تضمینی و مطمئن دستیابی به آزادی، خوشبختی و آرامش ذهنی قرار می دهد.

نیروی معجزه آسای ذهن ناخوداگاه می تواند بیماری شما را بهبود بخشد و سلامتی و سرزندگی را به شما بازگرداند. در روند یادگیری و نحوه به کار گیری نیروهای درونی تان، به تدریج قفل و زنجیر درهای  زندان ترس و اضطرار را خواهید گشود و زندگی ای را تجربه خواهید کرد که به قول کشیش کاتولیک «پاول»، سرشار از آزادی، افتخار، شکوه و جلال است.

آزاد سازی نیروی معجزه گر ذهنی 

محکم ترین و متقاعدکننده ترین مدرک برای اثبات نیروی ذهن ناخودآگاه، خوددرمانگری است. سال ها پیش موفق شدم با استفاده از نیروی درمانگر ذهن ناخودآگاهم، تومور بدخیمی را که در اصطلاح پزشکی «سار کوما» نامیده می شود در خود درمان کنم؛ نیرویی که من را از نو خلق کرد و هنوزم تمام کار کرد های حیاتی بدنم را در دست دارد و به خوبی مدیریت می کند.

تکنیک ها و روش هایی که برای خود درمانگری استفاده کردم در ادامه به تفضیل خواهید خواند. مطمئنم همه شما به این نیروی بی کران شفابخش که در اعماق ذهن ناخودآگاه همه ما گنجانده شده پی خواهید برد و به آن ایمان خواهید آورد. در نتیجه توصیه دلسوزانه و ارزشمند یکی از دوستان پزشک و مجربم، به این نکته درونی و فطری پی بردم که نیروی هوشمند و خالقی که تمام اعضا و جوارحم را ساخته، به بدنم شکل داده و به قلبم تپش و زندگی بخشیده، بدون شک می تواند ساخته دست خود را ترمیم کند و شفا دهد. 

به قول ضرب‌المثلی قدیمی «پزشک بر روی زخم ها مرهم می گذارد و خدا شفایش می دهد.»

معجزات وقتی اتفاق می افتند که از اعماق وجود خود دعا کنید

دعا و نیایش علمی و ماهرانه، تعاملی هماهنگ و شسته و رفته بین سطوح خودآگاه و ناخودآگاه ذهن است که به شکل ماهرانه و حساب شده با هدف و مطلوب مورد نظر هم سو شده باشد. این کتاب به شما آموزش می دهد چگونه با به کار گیری و آزاد سازی این نیروی بی کران درونی، به آنچه به واقع در زندگی تان می خواهید، برسید. بدون شک شما خواهان زندگی پربارتر، باکیفیت تر، و سرشار از خوشبختی و ثروت هستید. با به کارگیری این نیروی معجزه آسا کار های روزانه خود را تسهیل کنید، مشکلات کاری تان را بر طرف کنید و صمیمیت و سازگاری را به روابط خانوادگی تان باز گردانید.

سعی کنید کتاب را چندین بار بخوانید. با مطالعه فصول این کتاب، با کارکرد و نحوه معجزه آفرینی این نیروی درونی آشنا خواهید شد و می توانید این نیروی پنهانی و خاموش عقلانی و الهام بخش را در خود بیدار و در دنیای بیرون تجربه کنید. اصول و روش های برانگیختگی و به کار گیری ذهن ناهوشیار را فرا گیرید. با روش های نوین علمی برای بهره برداری از این منبع بی کران نیروی معجزه گر آشنا شوید و از آنها استفاده کنید. این کتاب را با ذوق و شوق، دقت و جدیت بخوانید و دنبال کنید. به خود ثابت کنید که می توانید از روش های شگفت انگیزی که در این کتاب به شما ارائه کرده ام در زندگی خود به شکل عملی استفاده کنید. اطمینان دارم مطالعه این کتاب می تواند نقطه عطفی در جهت تحول زندگی شما باشد.

دعا و ستایش کاری است که همه انجام می دهند 

آیا می دانید چگونه دعا کنید که نتیجه بخش باشد؟ از وقتی دعا کردن را جزء یکی از کارهای روزمره خود قرار داده اید چه مدت می گذرد؟ در شرایط، خطر یا دردسر، هنگام بروز بیماری ها و وقتی بوی مرگ به مشام می رسد، همه به یاد دعا کردن می افتند.

با نگاهی به اخبار روزانه، با گزارش هایی مثل دعای دسته جمعی مردم کشور برای شفای کودکی مبتلا به بیماری لاعلاج، برقراری صلح و آرامش در ملت های درگیر جنگ و خشونت یا نجات گروهی از کارگران معدن که زیر آوار معدنی گرفتار شده اند برخورد می کنیم. بعدها پس از نجات معدنچیان از زیر آوار، از زبان آنها می شنویم که در تمام مدت زیر آوارها برای نجات خود دعا می کرده اند.

بدون شک دعا و طلب حاجت کمکی همیشگی و حاضر و مهیا در مواقع سختی و گرفتاری است؛ اما چرا برای نهادینه کردن دعا به عنوان جزء لاینفک زندگی روزمره خود، باید منتظر وقوع گرفتاری و دردسر باشیم؟ پاسخ های معجزه گونه و شگفت انگیزی که به دعاهای مردم داده می شود، عنوان روزنامه ها و نشریات را تشکیل می دهد و خود گواهی بر موثر و نتیجه بخش بودن دعا در زندگی انسان هستند؛ اما درباره دعاهای متواضعانه و کودکانه بچه ها، دعاهای شکرگزارانه سر میز غذا و بذل و بخشش های خالصانه ای که به قصد قرب و رضای خدا انجام می شوند چه می توان گفت؟

کار کردن با مردم به این منجر شد که درباره رویکرد ها و نگرش های متفاوت مردم نسبت به معقوله دعا مطالعه و تحقیق کنم. من در زندگی شخصی ام قدرت و تاثیر دعا را تجربه کرده ام و با بسیاری از کسانی که از دعا در زندگی شان منافع زیادی کسب کرده اند، گفت و گو و کار کرده ام. به طور معمول مشکل اینجاست که چطور می توان به دیگران نحوه درست و موثر دعا کردن را آموزش داد. کسانی که گرفتاری و گرهی در زندگی شان پدیدار شده است، نمی توانند به طور معقول و منطقی فکر و عمل کنند. مشکلاتشان آن ها را فلج می کند و از پا می اندازد و توانایی شان را برای شنیدن و درک درست مسدود می کند. آن ها به فرمول و نسخه آسان و قابل فهمی نیاز دارند که پیگرش باشند؛ الگویی سهل الوصول و قابل اجرا که ساده و خاص باشد.

ویژگی منحصر به فر این کتاب 

ویژگی منحصر به فرد این کتاب، اجرایی و عملی بودن واقع بینانه آن است. در این کتاب با روش ها و دستورالعمل هایی آسان و کاربردی آشنا خواهید شد که به راحتی می توانید آن ها را در زندگی روزمره خود به کار ببرید. من این روش های ساده را به بسیاری از مردان و زنان در سراسر جهان آموزش داده ام.

ویژگی های خاص این کتاب برایتان جذاب و گیرا خواهد بود چون به خوبی برایتان توضیح می دهد که چرا اغلب برعکس چیزی را که برایش دعا می کنید، به دست می آورید. بارها و بارها بسیاری از مردم در هر گوشه از جهان این سوال را از من کرده اند که: « چرا هر چقدر دعا می کنم، باز جوابی نمی گیرم؟» در این کتاب با این تجربه مشترک آشنا خواهید شد. آنچه از این کتاب، اثری به غایت ارزشمند و عصای دستی همیشه حاضر و مؤثر در مواقع سختی و مشقت می سازد، تشریح جامعی است که درباره روش های متنوع برانگیختگی و فعال سازی نیروی ذهن ناخودآگاه و دستیابی به پاسخ های درست و روشنگرانه ارائه کرده است.

به چه چیز هایی باور دارید؟

بر خلاف باور عموم، اعتقاد به آن چیز و هدف خاص نیست که باعث برآورده شدن دعای فرد برای به‌دست آوردن آن می شود. دعای فرد هنگامی برآورده می شود که ذهن ناخودآگاه او به فکر یا تصویر ذهنی او واکنش و پاسخ دهد.قانون باورمندی، اصل و قانونی پنهان و رمزآلود در تمام ادیان و مکاتب جهان است. همین قانون است که تمام حقایق روان شناختی در پس معجزات و قوانین مذهبی را تعریف و توجیه می کند.

با وجود تفاوت های فاحش و عمیق بین باورها و قوانین تعریف شده در ادیان و مکاتب بودایی، مسیحیت، اسلام و یهودیت، پیروان آن ها برای دعا های خود پاسخ می گیرند. چطور چنین چیزی امکان پذیر است؟ در جواب باید بگوییم صرف نظر از مکتب، دین، آیین، قوانین دینی، شکل دعا و نماز، ورد، سحر، جادو، نذر قربانی ها و خلاصه هر اصول و چهارچوبی که به آن ها پایبند هستید، فقط و فقط اعتقاد و باور مندی یا قوه ادراک و پذیرش ذهنی به چیزی که برایش دعا می کنید است که تمام مرز ها را می شکافد و شما را به مطلوبتان می رساند.

قانون زندگی، قانون باور و باورمندی است. باور می تواند خود را به شکل جمع و جورتر در قالب فکر و ایده خاص در ذهنتان نشان دهد. وقتی فرد می اندیشد، احساس خاصی را تجربه می کند و چیزی را باور می کند، شرایط ذهنی، جسمانی و محیطی او نیز در این راستا متحول می شود. روش و تکنیکی که بر اساس شناخت و آشنایی کامل از کاری که انجام می دهید و دلیل و انگیزه آن کار شکل می گیرد، به شما آن امکان را می دهد که تمام خوبی های زندگی را در قالب نماد و تجسمی ناخودآگاهانه  در دنیای بیرون تحقق بخشید. با نگاه بنیادی به این واقعیت پی می بریم که «دعای برآورده شده همان نیاز، میل و آرزوی قلبی شماست.»

دعا یعنی میل و اشتیاق

هر کس خواستار سلامتی، خوشبختی، امنیت، آرامش فکری و ارتباط راستین و صادقانه با دیگران است؛ اما چند نفر از ما به این اهداف و خواسته ها می رسیم؟ از یکی از اساتید دانشگاه شنیدم که می گفت: « به نتیجه رسیده ام که با تغییر الگو های ذهنی و هدایت زندگی احساسی و هیجانی ام در مسیری متفاوت، می توان بیماری قلبی ام را درمان کنم. مشکلم آگاهی نداشتن از تکنیک ها و روش های معتبر و رایج برای رسیدن به نتیجه مطلوب است. ذهنم به شکل وسواس گونه و بی هدف در عالم مشکلات و دغدغه های بی شمار پرسه میزند و چیزی عایدم می شود درماندگی، ناخوشی، ناکامی و شکست است.»

این استاد دانشگاه مشتاقانه خواستار سلامتی تمام و کمال بود. تنها چیزی که نیاز داشت، دانش و مسیری درست بود تا ذهن و افکارش را در راستای آن جهت دهی کند. با این دانش و آگاهی بود که می توانست آرزوی قلبی اش را تحقق بخشد. با تمرین و تکرار روش های درمانگرانه ارائه شده در این کتاب توانست صحت و سلامت خود را به طور کامل بازیابد.

ذهن ناخودآگاه، ویژگی مشترک همه انسان هاست

نیروی معجزه گر ذهن ناخودآگاه پدیده ای است که قبل از این که من و شما به دنیا بیاییم و پیش از آن که مذهب و کلیسا و حتی دنیایی خلق شود، وجود داشته است. حقایق و اصول لایزال و همیشگی حاکم بر زندگی پیش از شکل گیری تمام ادیان و مکاتب وجود داشته اند. با علم به این ذهنیت است که توصیه می کنم فصول این کتاب را با دقت دنبال کنید تا بتوانید نحوه به کار گیری این نیروی شگفت انگیز، جادویی و تحول آفرین را به خوبی فرا بگیرید. با این نیرو می توانید زخم های ذهنی، روانی و جسمانی خود را درمان کنید، ذهن وحشت زده تان را از دام ترس ها و نگرانی ها آزاد کنید و خود را از قید و بند محدودیت های ناشی از تنگدستی ها، ناکامی ها، فلاکت ها، کمبود ها و درماندگی ها برهانید.

تنها کاری که باید انجام دهید این است که به لحاظ ذهنی، روانی و احساسی با هدف مطلوبی که خواستار تحقق اش هستید یکی شوید و خود را در کالبد آن مجسم کنید. نیروی خلاق ذهن ناخودآگاهتان بر اساس همین تجسم ذهنی، به خواسته شما پاسخ خواهد داد. از همین امروز و اکنون دست به کار شوید و فرصت وقوع معجزات و تجربیات شگفت انگیز را در زندگی خود فراهم کنید. با سماجت و پشتکار در این مسیر پیشروی کنید تا در نهایت با کنار رفتن ابر ها و سایه های سیه روزی، لحظه درخشش نور کامیابی را تجربه کنید.

مقدمه مترجم

 گاهی برخی صحنه ها و رویدادهایی که در زندگی پیش روی ما قرار می گیرند، فقط احساس گذرا را در ما بر می انگیزند؛ اما برخی دیگر تمام افکار، باورها و تار و پودهای ذهنی ما را متحول می کنند. پس از آن دیگر آن انسان سابق نیستیم، دیگر مثل گذشته نمی اندیشیم، دیگر باور های گذشته را نمی پذیریم و زندگی مان را بر آن ها بنا نمی کنیم، شاید بهتر باشد بگوییم که دیگر مثل گذشته زندگی نمی کنیم.

وقتی سالها پیش برای اولین بار بر حسب اتفاق فیلم کالبد شکافی چند مقتول توسط پزشک قانونی را تماشا کردم، برخلاف بسیاری که وحشت یا شاید حالت تهوع گذرایی را با دیدن چنین صحنه هایی احساس می کنن، در کمال کنجکاوی، به دقت به محتویات بدن آن اجساد نگاه کردم. آن ها هیچ دردی از برش ها و زخم های عمیقی که پزشک بر روی بدنشان بر جای می گذاشت احساس نمی کردند. گویی میلیون ها سال است که در همین حالت، مانند تکه گوشتی بی جان و روح آنجا روی تخت افتاده بودند و هرگز فریادی نکشیده اند، شیطنت و جنب‌وجوشی نداشته اند، کسی را غمگین یا خوشحال نکرده اند و عشق و نفرتی نورزیده اند.

قصد ندارم در اینجا نظام تنفسی، گوارشی، غدد، استخوان بندی و خون رسانی بسیار پیچیده و شگفت انگیز انسان را که با وجود پیشرفت فزاینده علم، هنوز نمی توانیم نمونه‌ای مانند آن ها را بسازیم، زیر سؤال ببرم و از ارزش و اهمیت کار کرد آن ها در تداوم حیات انسان بکاهم.

می خواهم از دیدگاهی صحبت کنم که پس از دیدن آن فیلم در من ایجاد شد و بی ارتباط با موضوع کتابی که در دست دارید، نیست. اگر مغز را از کالبد بدن انسان بیرون بکشیم، بدن و محتویات آن بسیار مشمئزکننده، متعفن و ناخوشایند است. (البته اگر نخواهیم از کلمات زننده تری استفاده کنیم!) هنگامی که زنده هستیم و نفس می کشیم، کافی است استحمام ما فقط چند روز به تاخیر بیفتد. پس از آن حتی با بهترین عطر ها و ادکلن ها نیز برای همکاران، اطرافیان حتی اعضای خانواده ای که دوستمان دارند، قابل تحمل نخواهیم بود! وقتی هم که می میریم، با گذشت چند ساعت از زمان مرگمان بدن ما چنان وضعیت وحشتناکی پیدا می کند که خودتان بهتر می دانید!

پس به راستی ما را چرا اشرف مخلوقات نامیده‌اند؟ به جز این اعضا و جوارح صورتی و قرمز رنگ بدبو که در کالبد ما چند صباحی به جذب و توزیع اکسیژن و مواد مغذی مشغول هستند تا ما را زنده نگه دارند، چه عضو ارزشمندی وجود دارد که از ما، آقا یا خانمی محترم و انسانی شریف و مهربان می سازد؟

هزاران سال پیش، انسان های اولیه به شکل قبایل کوچک یا متوسط و با قوانین چند همسری در کنار یکدیگر زندگی می کردند، به طوری که هیچ یک از قوانین اجتماعی مدوّن امروزین برای تعاملات سالم میان فردی در قالب اجتماع تعریف نشده بود. شاید افراد به منظور برقراری ارتباط با یکدیگر، زبان مشخصی در اختیار نداشتند. پوشش و لباس نیز به صورتی که امروز شاهدش هستیم، وجود نداشت تا انسان ها ضعف ها و ناهنجاری های شخصیتی، رفتاری و فکری خود را زیر پوشش لباس های گران قیمت و پر زرق‌ و برق پنهان کنند. به راستی چه عاملی باعث می شد تا مردان قبایل، از نیزه ها و ابزار های شکار خود، «نه» برای کشتن سایر مردان قبیله و تصاحب زنان و اموال آنها، که برای شکار بیشتر و سیر کردن شکم فرزندان و همسران مردان هم قبیله ای خود استفاده کنند؟ آیا می توان با اطمینان کامل انسان های کنونی را متمدن و انسان های بدوی را که پیش از انقلاب کشاورزی می زیستند، وحشی خواند؟ بزرگی گفته بود: « شب ها قبل از به خواب رفتن از خودتان بپرسید اگر امشب بمیرم، آیا فردا در نبود من، از خوبی های جهان کاسته می شود؟» شاید هم اگر با خود رو راست باشیم و به کارهایی که تا کنون انجام داده ایم، قلب هایی که شکسته ایم، زخم زبان هایی که زده ایم و سفره هایی که از نان خالی کرده ایم بیندیشیم، می بینیم که دنیا بدون ما جای بهتری برای زندگی خواهد بود!

فکر می کنم وقت آن رسیده به سؤالی که در ابتدای این مقدمه مطرح کردم جواب بدهیم: تنها عاملی که ما را در جایگاه انسان ارزشمند می کند، «افکار» ماست. انسان فقط با اندیشه ها و باور هایش تعریف می شود و معنا پیدا می کند. شاید با خود فکر کنید که این مطلب، توضیح واضحات است. بله، نقش تردید ناپذیر فکر و اندیشه در تعیین جایگاه انسان در میان مخلوقات عالم، بر هیچکس پوشیده نیست، اما بنظر می رسد که گاهی با غرق شدن در روز مرگی ها، منفعت طلبی ها و خودخواهی ها ناخواسته خود را در سرازیری سقوط از جایگاهی قرار می دهیم که به عنوان یک انسان متفکر باید برای خود قائل شویم، و اینجاست که ندایی درونی به همه ما تلنگر می زند که: «قرار نبود زندگی اینگونه باشد!»

راستی آیا تا کنون اندیشیده اید که تمام افکاری که در طول زندگی در ذهنتان پرورانیده اید و دانش و تجربیاتی که تمام عمر در ذهن خود اندوخته اید، پس از مرگ به کجا منتقل می شوند و به چه کار شما خواهند آمد؟! کتابی که در دست دارید به بسیاری از پرسش هایی که بی تردید در ذهن همه ما جای دارند پاسخ می دهد و دریچه های بی شماری را برای تحقیق، مطالعه و اندیشه بیشتر در حوزه انسان، افکار او، خداوند، زندگی و ابدیت پیش پای شما قرار خواهد داد.

فصل اول 

گنجینه درون شما

گنجینه های نامحدود و ارزشمندی در درون شما نهاده شدند. برای اینکه آن ها را به دست بیاورید، کافی است چشم ذهنتان را باز کنید و قدرت و تأثیر گنجینه نامتناهی درون خود را به نظاره بنشینید. شما می توانید از گنجینه درونتان هر چیز را که برای برخورداری از یک زندگی پر بار، باشکوه، لذت بخش و پر نشاط نیاز دارید، به دست آورید.

بی خبری بسیاری از مردم از ذخایر بی حد و حصر هوش، عقلانیت و عشق درونی‌شان باعث می شود از بسیاری از استعداد ها و توانایی های درونی خود غافل بمانند. مسئله مهم این است: هر چه را بخواهید، می توانید در درونتان بیابید.

یک قطعه آهن مغناطیسی شده می تواند اشیایی تا دوازده برابر وزن خود را بلند کن، اما اگر خاصیت آهن‌ربایی همین قطعه آهن را از بین ببرید، حتی نمی تواند یک پر را بلند کند.

به همین ترتیب انسان ها به دو دسته قابل تفکیک هستند. آن هایی که از خاصیت مغناطیسی برخوردارند، سرشار از اعتقاد، باورمندی و اعتماد به نفس هستند و می دانند به این دنیا آمده اند تا انسان های برنده و موفق باشند.

دیگرانی که تعدادشان هم کم نیست، نیروی مغناطیسی خود را از دست داده اند. ترس و تردید زندگی آن ها را فلج کرده است. این ها در صورت رویارویی با فرصتی مناسب برای تغییر و پیشرفت، می گویند: «اگر نتوانم و خراب کنم، آن وقت چه خاکی به سرم بریزم؟ ممکن است دار و ندارم را از دست بدهم. آن وقت مردم به من می خندند و مرا مسخره می کنند». کسانی که چنین طرز فکری دارند، در زندکی به جایی نمی رسند. ترسی که این ها از پیشرفت دارند باعث می شود همیشه درجا بزنند و به موقعیت های مطلوب دست پیدا نکنند.

وقتی بتوانید بزرگ ترین راز تمام اعصار را در خود کشف کنید و به کار ببندید، آن گاه می توانید فردی مغناطیسی باشید.

بزرگترین راز تمام قرون 

فرض کنید کسی از شما بپرسد بزرگترین راز تمام قرون چیست، چه جوابی می دهید؟ انرژی اتمی؟ سفر بین سیارات؟ سیاه چاله ها؟ نه، هیچ کدام از این ها نیست. ‌پس این راز بزرگ چیست؟ کجا باید دنبالش بگردیم؟ چگونه می توان آن را درک کرد، شناخت و در عمل از آن استفاده کرد؟

جواب به این سؤالات فوق العاده ساده است. این راز بزرگ همان قدرت حیرت انگیز و معجزه آفرین خفته در ذهن ناخودآگاه شماست. اینجا آخرین نقطه ای است که بسیاری از مردم برای یافتن جواب سؤالات خود به آن مراجعه می کنند و به همین دلیل، عده بسیار کمی آن را می یابند.

قدرت شگفت انگیز ذهن ناخودآگاه شما

به محض این که بتوانید با این قدرت خفته و پنهان در ذهن ناخودآگاهتان ارتباط برقرار کنید و آن را آزاد کنید، می توانید قدرت بیشتر، ثروت بیشتر، سلامتی بیشتر، احساس خوشبختی و رضایت بیشتر و لذت بیشتر را تجربه کنید.

این قدرت اکتسابی نیست بلکه همیشه در وجودتان بوده و هست، اما لازم است نحوه فعال سازی و به کارگیری آن را فرا بگیرید. برای این که بتوانید این نیروی ذهنی را در همه بخش های زندگی خود به کار ببرید باید ابتدا آن را درک کنید و بشناسید.

با پیگیری و عمل به توصیه ها و تکنیک هایی که در این کتاب ارائه شده، می توانید دانش و مهارت کافی را برای درک، شناخت و استفاده از این نیروی ذهنی به دست آورید. با استفاده از این روش ها می توانید از ایده ها و تجربیات تازه الهام بگیرید و نیروهای تازه ای را خلق کنید که به شما در تحقق آرزو ها و رؤیاهایتان کمک کنند. همین الان تصمیم بگیرید زندگی خود را باشکوه تر، پربارتر و لذت بخش تر از گذشته کنید.

در اعماق ذهن ناخودآگاهتان گنجینه ای بی پایان از خرد و عقلانیت، منبعی نامتناهی از قدرت و اندوخته ای نامحدود از آنچه که برای دستیابی به زندگی سعادتمندانه نیاز دارید، پنهان است. همه این ها آنجا در ذهن ناخودآگاهتان منتظرند تا شما بیدارشان کنید، به آن ها بال و پر دهید و قابلیت هایشان را به بهترین شکل ممکن با دنیای بیرون مرتبط کنید. اگر برای شناسایی این توانمندی ها و ظرفیت های ذهن ناخودآگاهتان همین حالا دست به کار شوید، آن ها مجال تحقق و تجسم در دنیای بیرون را خواهند یافت.

با این پیش فرض که با ذهنیتی باز و به دور از تعصب دارید، می توان با اطمینان گفت نیروی فکری نامتناهی پنهان در ذهن ناخودآگاه شما این قابلیت را دارد که در هر زمان و هر مکان هر اطلاعاتی را که بخواهید در اختیارتان بگذارد. با استفاده ماهرانه از این نیرو می توانید به ایده ها و افکار تازه دست پیدا کنید، چیز های تازه ابداع کنید و نو آوری داشته باشید، چیزهایی تازه کشف کنید و دست به آفرینش آثار نوین هنری بزنید. هوش و عقلانیت نهفته در ذهن ناخودآگاهتان می تواند شما را به دانش، معلومات جدید و شگفت انگیز رهنمون کند. اجازه دهید این نیرو خود را به شما نشان دهد تا به واسطه آن بتوانید جایگاهی را که در زندگی شایسته آن هستید، به دست آورید.

به کمک نیروی هوشمند ذهن ناخودآگاه خود می توانید دوستانی ایده آل، همچنین شغل و همسری مناسب را به زندگی تان جذب کنید. این نیروی ذهنی راه ثروتمند شدن را متناسب با شرایط زندگی تان به شما نشان خواهد داد، به طوری که برای بودن، کار کردن و پیشرفت در مسیری که قلبتان می طلبد، آزادی مالی کافی داشته باشید. این حق شماست که این چشمه جوشان ذهن، احساس و قدرت را که زندگی تان را غرق روشنایی، عشق و زیبایی خواهد کرد، کشف کنید و از آن بهره‌مند شوید. با این که نیروی ذهن ناخودآگاه را به چشم نمی‌توان دید، اما قدرت تحول آفرین آن را می توان به شکل محسوس و عینی مشاهده کرد. در ذهن ناخودآگاهتان می توانید راه حل همه مشکلات و علت هر رویداد را بیابید. وقتی یاد بگیرید این نیروهای پنهانی را زنده کنید و به کار ببندید، توانایی و قدرت فکری لازم برای پیشرفت در جهت ثروت، قدرت، امنیت، لذت و تسلط بر فراز و نشیب های زندگی را به دست خواهید آورد.

من به چشم خود افرادی را دیده ام که با استفاده از نیروی ذهن ناخودآگاهشان فلج و ناتوانی های جسمانی خود را درمان کرده اند و بار دیگر صحت و سلامت و توانمندی های خود را بازیافته‌اند.

ذهن این انسان ها بود که آن ها را از حصار ناتوانی رها کرد تا با پای خود قدم در دنیای متفاوت بیرون گذارند و شادی، خوشبختی، سلامتی و لذت را تجربه کنند. نیروی معجزه آسا و شفا دهنده ای در ذهن ناخودآگاهتان پنهان است که می تواند ذهن آشفته و بیمار را سر و سامان دهد و قلب شکسته را التیام بخشد. این نیرو می تواند دروازه های حصار ذهنی را در هم بشکند و شما را آزاد کند؛ می تواند تمام قید و بند های مادی و جسمانی را از دست‌ و پایتان بگشاید تا پروازی دوباره را تجربه کنید.

پیش از آغاز، جای پای خود را محکم کنید

اگر می خواهید در زمینه خاصی پیشرفت کنید، لازم است قدم اول را بردارید. قدم اول پایه و مبنایی است که باید کارایی اش از سوی همه به تأیید رسیده و پذیرفته شده باشد. قبل از این که در استفاده از ذهن ناخودآگاهتان به مهارت لازم دست پیدا کنید، اول باید اصول و قوانین آن را فرا بگیرید و درک کنید. وقتی به این شناخت دست پیدا کنید، می توانید با ذهنیتی روشن به نتایجی که به طور قطع عایدتان خواهد شد، نیروی ذهن ناخودآگاهتان را به کار ببندید. به این ترتیب می توانید از این نیرو برای دستیابی به اهداف و خواسته های بی حد و مرزی که برای خود تعیین کرده اید، استفاده کنید.

سال ها در حرفه علوم شیمیایی مشغول به کار بودم.یکی از چیز هایی که در اوایل دوره آموزشی‌مان به ما یاد دادند این بود که اگر دو اتم هیدروژن و یک اتم اکسیژن را باهم ترکیب کنیم، محصول همیشه، و نه گاهی یا در اکثر مواقع، آب خواهد بود در صورتی که یک اتم اکسیژن را با یک اتم کربن ترکیب کنید، گاز سمی مونوکسید کربن تولید خواهد شد. حال اگر اتم اکسیژن دیگری را به این ترکیب اضافه کنید، گاز دی اکسید کربن را خواهید را خواهید داشت، گازی بی ضرر برای حیوانات و مهم و حیاتی برای گیاهان. این ها واقعیاتی که در سراسر جهان به تأیید رسیده اند و تغییر ناپذیرند. این ها همان واقعیاتی هستند که ما در اینجا «اصول و قوانین» نامیدیم.

اصول و قوانین فیزیک، شیمی و ریاضی در عمل و کارکارد هیچ تفاوتی با اصول و قوانین ذهن ناخودآگاه شما ندارند. اگر می خواهید از نیروها و انرژی های فیزیکی و شیمیایی استفاده کنید، باید از اصول و قوانین این حوضه ها مطلع باشید. این قضیه در مورد استفاده از نیروی ذهن ناخودآگاهتان نیز صدق می کند.

برای مثال، در فیزیک قانونی برای آب داریم که می گوید: «آب را هر جا بریزیم، در تمام نقاط آن هم سطح می‌ایستد.»این اصل و قانونی است که در همه جهان پذیرفته و برقرار است، در هر مکان و زمان و در مورد هر مایع دیگری که رفتاری شبیه به آب داشته باشند.

مصریان کهن از این قانون باخبر بودند و از آن برای مسطح شدن و فونداسیون اهرامی که می ساختند استفاده می کردند. امروزه نیز مهندسان برای طراحی و ساخت سازه هایی مثل سیستم آبیاری مزارع و نیروگاه های تولید برق از آب (هیدرو الکتریک)، این قانون را به کار می برند.

قانون دیگری داریم که می گید: «هر چیزی را گرم کنیم، منبسط می شود.» این قانون در هر زمان، مکان و تحت هر شرایط برقرار است، شما یک تکه فلز را گرم کنید خواهید دید که بدون استثنا منبسط می‌شود، حال فرقی نمی کند این تکه فلز را در چین پیدا کرده باشید، در انگلستان، هند یا حتی در پایگاه فضایی. مواد با حرارت دیدن منبسط می‌شوند واقعیتی جهانی و کلی است. این هم قانونی است جهان شمول که می گویند هر چیزی را که به شکل ملموس و مکرر روی ذهن ناخودآگاه خود حک کنید، در دنیای بیرون به شکل شرایط، رویدادها و تجارب خاص نمایان خواهد شد و تجسم خواهد یافت.

از آنجایی که ذهن ناخودآگاه شما مبنا و اصل اولیه وقوع هر چیز است، بنابراین دعاهای برخواسته از ذهن ناخودآگاهتان مقبول واقع می شوند و تجسم می یابند. منظور من از اصل اولیه، چهارچوبی است که تعیین می کند هر چیز چگونه اتفاق بیفتد. برای مثال، اصلی مهم درمورد جریان الکتریسیته می گوید این جریان از نقطه ای که پتانسیل بالاتر دارد به نقطه ای که پتانسیل پایین تر دارد منتقل می‌شود. وقتی چراغی روشن می‌کنید یا با اجاق برقی غذا می‌پذید، نمی‌توانید این اصل و قانون جریان الکتریسیته را تغییر دهید. نه! شما فقط از این اصل استفاده می‌کنید. وقتی با طبیعت همراه باشید، می‌توانید نوآوری ها و اکتشافات بی‌شمار و شگفت‌انگیزی خلق کنید که به درد جامعه بشری بخورد و آسایش بیشتری برای همه فراهم کند.

ذهن ناخودآگاه شما اصل و بنای هر چیز است. این بخش از ذهنتان بر اساس قانون باورمندی کار می‌کند. شما باید بدانید باورمندی چیست، چرا در زندگی ما تاثیر گذار است و چگونه کار می‌کند. در کتاب مقدس این موضوع به شکل ساده، شفاف و زیبا بیان شده است:

«هر آن‌کس که به سوی این کوه فریاد کند: باشد که رانده شوی و باشد که به دریاها افکنده شوی؛ و تردید به دل راه ندهد بلکه ایمان داشته باشد که همه آنچه بر خود فراخوانده، بر او فرود خواهد آمد و تجربه اش خواهد کرد؛ او باید مراقب آنچه می‌گوید باشد، زیرا بر او مجسم خواهد شد.» 

قانون ذهن شما، قانون باور هاست؛ یعنی به نحوه عملکرد ذهنتان ایمان داشته باشید و از صمیم قلب به خود معتقد و باورمند باشید. باور ذهن شما در واقع همان افکاری است که در آن می‌پرورانید، فقط همین و نه چیز دیگر.

تمام تجارب، شرایط و اتفاقاتی که برایتان رخ می‌دهند، نتیجه واکنش ذهن ناخودآگاهتان به افکارتان هستند. یادتان باشد، دستاوردی که عایدتان می‌شود، نتیجه اعتقاد به آن هدف یا خواسته مطلوب نیست، بلکه نتیجه باورمندی و اعتقاد شما به ذهن و نیروی ناخودآگاهتان است. از پذیرفتن باورها، عقاید، خرافات و ترس هایی که ذهن بشر را آلوده می‌سازند و او را به فلاکت می‌کشانند، دست بردارید. تلاش کنید که به حقایق و بدیهات بی نهایت زندگی اعتقاد پیدا کنید که هرگز قابل تغییر و تحریف پذیر نبوده و نیستند. در این صورت است که می توانید پیشرفت کنید، به قله ها و درنهایت به خدا برسید.

کسانی که این کتاب را به‌دقت می‌خوانند و وفادارانه و متعهدانه اصولی را که در اینجا در مورد ذهن ناخودآگاه معرفی شده اند به کار می‌بندند، این قابلیت را خواهند یافت که به طور مؤثر، نتیجه‌بخش و علمی برای خود و دیگران دعا کنند. دعاهای شما بر اساس قانون جهانی عمل و عکس‌العمل پاسخ داده می‌شوند.

نخستین اتفاقی که می افتد «تفکر» است. واکنش همان پاسخی است که از ذهن ناخودآگاهتان برمی‌خیزد و باذات و ماهیت افکار اولیه شما هماهنگ است. ذهنتان را با افکار مرتبط با مفاهیم هارمونی، سلامتی، صلح، آرامش و حسن نیت لبریز کنید و نظاره گر شگفتی‌ها و معجزاتی باشید که در زندگی‌تان اتفاق می‌افتند.

دوگانگی ذهن

شما فقط یک ذهن دارید، اما این ذهن از دو بخش کنشی متمایز و خاص تشکیل شده است. دانشجویان رشته های که با علوم ذهن سروکار دارند، به خوبی با مرز جدا کننده این دو بخش آشنا هستند. کارکرد این دو بخش ذهنتان به طور کامل باهم متفاوت هستند. هر یک ویژگی ها و قابلیت های خاص خود را دارند.

برای تفکیک دو کارکرد ذهنی، اسامی و عناوین بسیاری را به کار برده اند. برخی از این اسامی عبارتند از ذهن عینی و ذهن انتزاعی، ذهن خودآگاه و ذهن ناخودآگاه، ذهن مذکر و ذهن مؤنث و بسیاری اصطلاحات و عناوین دیگر. همه این ها صرف نظر از مفاهیمی که می‌توانند داشته باشند، به دوگانگی ذهن اشاره دارند.

در سراسر این کتاب برای اشاره به ماهیت دوگانه ذهن، از دو اصطلاح «خودآگاه» و «ناخودآگاه» استفاده می کنم. اگر برایتان راحت‌تر است که از اصطلاحات دیگری به‌جای این دو استفاده کنید، حتما این کار را انجام دهید. همین ابتدای کار خیلی مهم است که دوگانگی ماهیت ذهن را بشناسید و به آن معتقد باشید.

ذهن خودآگاه و ذهن ناخودآگاه

برای این که دو کار کرد ذهن خود را بهتر بشناسید، تصور کنید ذهن یا باغچه است و شما باغبان آن هستید شما در تمام طول روز، در حال کاشتن بذر افکارتان در ذهن ناخودآگاهتان هستید. بذر هایی که می کارید بر اساس عادات تفکرتان انتخاب می‌شوند، بنابراین در اغلب مواقع حتی از اتفاقی که دارد می‌افتد خبر ندارید. هر چیزی را که در ذهن ناخودآگاهتان می‌کارید، آثار و محصولش را در جسم و محیط زندگی‌تان درو و برداشت خواهید کرد.

ذهن ناخودآگاهتان را مانند خاکی حاصلخیز تصور کنید که قابلیت جان دادن و شکوفایی همه نوع بذر را، چه خوب و چه بد، داراست. آیا امکان پذیر است خار بکارید و انگور بچینید؟ می شود خارپنبه کاشت و انجیر برداشت کرد؟ هر فکری که در ذهن می‌پرورانید یک علت و هر اتفاق و شرایطی که به وجود می‌آید، یک معلول است؛ همان افکاری که در ذهن کاشتید. به همین دلیل باید و لازم است که کنترل و اختیار افکاری را که به ذهنتان خطور می‌کنند به دست گیرید به این ترتیب می‌توانید فقط شرایطی را که دوست دارید، بیافرینید.

همین حالا شروع کنید و افکار صلح و آرامش، خوشحالی، کارهای درست، حسن نیت، وفور رفاه و ثروت را در سر بپرورانید. بی سر و صدا و با ایمان و باورمندی روی این کیفیات فکر کنید. این افکار را در قالب ذهن استدلال‌گر خودآگاهتان حل کنید و به آنها اعتقاد پیدا کنید، باورشان کنید به طور مستمر بذر این افکار را در باغچه ذهنتان بکارید و منتظر برداشت محصولات ارزشمند و شگفت انگیز بذر افکارتان باشید.

وقتی درست فکر می‌کنید، وقتی به حقایق پی‌ ببرید و واقعیات را درک کنید، وقتی افکاری مفید، سازنده، هارمونیک و آرامش‌بخش را در ذهن ناخودآگاه خود جای دهید، تاثیر کارکرد معجزه‌‌آفرین ذهن ناخودآگاهتان را خواهید دید. نیروی ذهن ناخودآگاهتان شما را در شرایطی هارمونیک و فضایی مطبوع قرار می‌دهد و از هر چیز، بهترینش را برایتان فراهم می کند. وقتی تصمیم بگیرید افکارتان را کنترل کنید، این امکان را می‌‌یابید که نیروی ذهن ناخودآگاهتان را در مورد هر مشکل و مسئله به کار ببرید. از این طریق می توانید با منبع نیروی عظیم و بی کرانی که کنترل همه چیز را در اختیار دارد و قانونی که بر همه چیز حکم فرماست، هوشیارانه همراه و از آن بهره‌مند شوید.

به اطرافتان نگاه کنید، متوجه خواهید شد که هر جا، در هر محفل و چهارچوب اجتماعی که زندگی می‌کنید، بخش قابل توجهی از مردم در دنیای بیرون زندگی می‌کنند. هر چند در این میان افرادی که روشنفکرتر و واقع بین‌تر از دیگران هستند، اغلب با دنیای درون خود سر و کار دارند. آن ها متوجه شده اند_همان‌طور که شما هم متوجه خواهید شد _ دنیای درون خالق دنیای بیرون است. افکار، احساسات و تصاویر ذهنی تجسم یافته‌تان اصول تعیین کننده و شکل دهنده تجربیات و اتفاقات زندگی‌تان هستند. دنیای درون تنها نیروی آفریننده را در خود دارد. هر چیز که برایتان اتفاق می‌افتد یا تجربه‌اش می‌کنید، پیش از این به‌صورت خودآگاهانه یا ناخودآگاهانه در درون ذهنتان درباره اش اندیشیده‌اید و آن را خلق کرده اید.

وقتی بتوانید از حقایق مربوط به تعامل میان ذهن خودآگاه و ذهن ناخودآگاه  شناخت پیدا کنید، می‌توانید زندگی و دنیای خود را متحول کنید. اگر به‌ دنبال تغییر و تحول در شرایط بیرونی زندگی‌تان هستید، ابتدا باید علت را تغییر دهید. برخی از مردم سعی می‌کنند با کار کردن روی شرایط و اوضاع و احوال پیرامونی خود، آن را تغییر دهند؛ این یعنی اتلاف تمام کمال وقت و انرژی، برای این‌که بتوانید ناسازگاری ها، اختلافات، سردرگمی ها، کمبود ها و محدودیت ها را از زندگی‌تان بزدایید، باید علت پدیده آورنده آن ها را از بین ببرید. این علت همان نحوه به کار گیری ذهن ناخودآگاهتان است، همان افکار و تصاویری که در ذهنتان می‌پرورانید و شکل می‌دهید. وقتی علت را تغییر دهید، بدون شک معلول هم تغییر خواهد کرد؛ به همین سادگی.

همه ما در اقیانوسی ناشناخته و نامتناهی از وفور ثروت زندگی می‌کنیم. ذهن ناخودآگاهتان به افکاری که در خودآگاه خود می‌پرورانید حساسیت زیاد دارد. نیروی عقلانی، هوش، نیروهای حیاتی و نیروی سَیلان ناخودآگاه ذهنی‌تان همگی از طریق چهارچوب و مجرایی که افکار هوشیار و خودآگاهانه‌تان شکل می‌دهند جریان می‌یابند. این مجرای خودآگاهانه را به‌طور کارآمدتر و بهتر بسازید تا بتوانید انرژی های نامتناهی درونی‌تان را در جهت تحقق بیشتر منافعتان هدایت کنید.

هر یک از فصول این کتاب شیوه هایی عینی و شفاف را برای به‌ کارگیری قوانین ذهنی ارائه می‌کنند. وقتی یاد بگیرید چگونه از این فنون و شیوه های خاص استفاده کنید، به زودی ثروت جای فقر، عقل و منطق جای جهل و خرافات، آرامش جای درگیری ها و تقلا های درونی، موفقیت ها جای شکست ها و ناکامی ها، لذت جای غم و تلخ کامی، روشنایی جای تاریکی، هماهنگی جای ناسازگاری و آشوب و ایمان و اطمینان جای ترس و نگرانی را در زندگی‌تان خواهند گرفت. آیا موهبت ها و نعمت هایی ارزشمند تر و شگفت‌انگیزتر از این ها سراغ دارید؟

بسیاری از دانشمندان، هنرمندان، شاعران، خوانندگان، نویسندگان و مخترعان بزرگ دنیا شناخت عمیق و گسترده‌ای از کارکرد و تاخیر معجزه‌گر ذهن خودآگاه و ناخودآگاه داشته اند. گاهی به همین واقعیت قدرت تحقق اهدافشان را در آن ها به‌وجود آورد.

وقتی خواننده بزرگ تنور اپرایی، انریکو کاروسو، تحت تأثیر اضطراب صحنه اجرای برنامه قرار گرفت، اسپاسم ناشی از این استرس  باعث گرفتگی عضلات گلوی او شد. احساس می‌کرد تارهای صوتی اش از کار افتاده اند. دانه های سوزان عرق تمام صورتش را خیس کرده بودند. هزاران تماشاگر داخل سالن منتظر بودند که او روی صحنه برود و اجرای خود را ارائه کند، در چنین شرایطی با این وضعیت روحی و جسمانی در حالی که سراپا به لرزه افتاده بود ، گفت: «نمی‌توانم بخوانم! همه آن‌ها به من می‌خندند. کار من دیگر تمام است. دیگر نمی‌خوانم!»

داشت به اتاق رختکن برمی‌گشت که ناگهان ایستاد و با صدای بلند گفت: «منِ حقیر درونم دارد تلاش می‌کند دست‌ و پای منِ قدرتمند را ببندد!» بعد سینه سپر کرد و خطاب به من حقیر درونش گفت: «از درون من برو بیرون. منِ قدرتمندم می‌خواهد امشب از راه این حنجره فریاد بزند و بخواند!»

منظور کاروسو از من قدرتمند، نیرو قدرت نامتناهی تعقل و تفکر ذهن ناخودآگاهش بود. او  با فریادی که در این نیروی درونی ریشه داشت، می‌گفت: «گم‌شو بیرون! گم‌شو بیرون! منِ قدرتمند می‌خواهد بخواند!»

ذهن ناخودآگاه او با آزادسازی نیروهای حیاتی درونی‌اش به این شرایط واکنش نشان داد. با پخش صدای مجری گوینده برنامه، او به روی صحنه رفت و اجرای باشکوه خود را به بهترین شکل ارائه کرد. می‌شد حیرت و لذت را در چهره همه تماشاگران دید.

براساس چیزهایی که تا به اینجا یاد گرفته‌اید، متوجه شده ای. که کاروسو از دو سطح کار کرد ذهن باخبر بود؛ ذهن خودآگاه یا سطح منطقی ذهن و ذهن ناخودآگاه یا سطح غیرمنطقی ذهن، ذهن ناخودآگاه شما کار کرد واکنشی دارد. ماهیت افکار خودآگاهانه و هوشیارانه شما هرچه باشد، ناخودآگاهتان به آن‌ها واکنش نشان می‌دهد. وقتی ذهن خودآگاهتان (یعنی همان من حقیر درون کاروسو) مملو از ترس و نگرانی و اضظراب باشد، احساسات و هیجانات منفی ناشی از این افکار که در ناخودآگاهتان (من قدرتمند کاروسو) شکل می‌گیرند، آزاد می شوند و بروز پیدا می کنند. این احساسات به صورت دلشوره، هراس و استیصال به ذهن خودآگاهتان هجوم می‌آورند و بر آن مسلط می‌شوند. هرگاه این اتفاق برایتان پیش آمد، می‌توانید بر اساس الگوی منِ قدرتمند کاروسو عمل کنید. شما می‌توانید با احساسات و هیجانات نامعقول و غیر منطقی که در اعماق ذهنتان شکل می‌گیرند، از موضع قدرت و تحکم برخورد کنید. می‌توانید با خود بگویید: «حرف نزن! ساکت باش! همه چیز تحت کنترل است! باید هر چه می‌گویم انجام دهی. تمام حواست به دستوراتم باشد. نمی‌توانی وارد حریمی شوی که به آنجا تعلق نداری.»

وقتی با تحرک احساسات، هیجانات و افکار نامعقول و غیر منطقی اعماق ذهنتان با قدرت، اقتدار، محکم و قاطعانه برخورد کنید، از اتفاقی  که در درونتان رخ خواهد داد انگشت به دهان خواهید شد. با چنین رویکردی ذهن و درونتان مملو از آرامش و تسکین و انسجام خواهد شد. ذهن ناخودآگاه در ارتباط و تأثیرپذیری از ذهن خودآگاه است. به همین دلیل است که نامش را ناخودآگاه گذاشته اند.

تفاوت ها و کارکرد های فوق‌العاده 

ذهن خودآگاه نقش ناخدا و کاپیتان کشتی ذهن را به عهده دارد. او هدایت کننده کشتی ذهن است. اوست که به مردان و زنان مشغول در موتورخانه کشتی دستور می‌دهد چه‌کار کنند. آن‌ها طبق دستور کاپیتان و هدایت‌گر کشتی کوره ها، دستگاه‌ها، سیستم های اندازه گیری و چیز های دیگر را کنترل می‌کنند. افرادی که در موتور‌خانه هستند نمی‌دانند به کجا و در چه جهتی دارند حرکت می‌کنند. آن‌ها فقط دستورات را اجرا می‌کنند. اگر این کاپیتان براساس اطلاعاتی که قطب‌نما و زاویه یاب و ابزار های دیگر دریافت می‌کند، دستورالعمل های اشتباه به کارکنانش دهد، بدون شک کشتی باسنگ ها برخورد خواهد کرد. کسانی که در موتورخانه کار می‌کنند به این دلیل از کاپیتان و هدایتگر کشتی اطاعت می‌کنند که او مسئولیت همه کارهه را به عهده دارد. از آنجایی که از او انتظار می‌رود از کاری که به او محول شده، ذهنیت روشن و آگاهی کافی داشته باشد؛ بنابراین کارکنان کشتی در جواب دستورات او هیچ حرفی نمی‌زنند و فقط اجرایشان می‌کنند.

کاپیتان،رئیس و همه‌کاره کشتی است و دستورات او باید مو به مو اجرا شود. به همین ترتیب ذهن خودآگاه شما نیز کاپیتان و رئیس کشتی یعنی بدن شماست،محیط زندگی شما و تمام کارها و مسائلی که به نوعی با زندکی شما مرتبط است. ذهن ناخودآگاهتان دستوراتی که شما به آن می دهید دنبال می‌کند، دستوراتی که بر اساس اندوخته ها، اصول و افکار و عقاید ذهن خودآگاهتان صادر می‌کنید. ذهن ناخودآگاه در مورد این دستورات و این که بر چه اساس صادر شده اند هیچ سؤالی نمی‌کند.

اگر مدام به خود بگویید: «نه! من نمی‌توانم آن را بخرم!» ذهن ناخوداگاهتان همان کاری را می‌کند که شما برایش تعریف می‌کنید: نمی‌توانید! ناخوداگاهتان ترتیبی می‌دهد که شما در موقعیتی قرار بگیرید که نتوانید چیزی را که دوست دارید بخرید. تا زمانی که به خود می‌گویید: « من نمی‌توانم پول خرید این ماشین، آن خانه یا هزینه های فلان سفر را فراهم کنم». مطمئن باشید که ذهن ناخوداگاهتان دستوراتی را انجام می دهد و شرایطی را محقق می‌کند که نتوانید پول مورد نیاز برای دستیابی به این خواسته ها را واقعا فراهم کنید. شما با این افکار تمام زندگی‌تان را با کمبود یا فقدان تمام این خواسته ها سپری خواهید کرد و دست آخر هم تصور خواهید کرد که شرایط و اتفاقاتی که خارج از کنترل شما بوده‌اند این ناکامی ها و کمبود ها را به‌بار آورده‌اند. اتفاقات ناخوشاید رخ می‌دهند چون شما با افکار منفی‌انگارانه و انکار آمیزتان این شرایط را برای خود ساختید و خلق کرده اید و حالا دست‌ و بالتان بسته شده و دیگران را مقصر می‌دانید.

شب عید است و نینا، یکی از دانشجویان دانشگاه کالیفرنیای جنوبی، در یکی از مراکز خرید لوکس بورلی هیلز پرسه می‌زند. همین طور که به مغازه ها و ویترین ها نگاه می‌کند، ذهنش پر از پیش بینی و فرضیه پردازی درمورد اتفاقاتی که ممکن است پیش بیاید. قرار است تعطیلات سال نو را در کنار خانواده اش در بوفالوی نیویورک بگذراند.

وقتی داشت از جلوی یکی از فروشگاه های کیف و کفش رد می‌شد، از کیف چرمی رودوشی قشنگی خوشش آمد. هر بار که نگاهش می‌کرد، دهنش بیشتر آب می افتاد. چشمش که به برچسب قیمت کیف افتاد، آب دهنش خشک شد!

با دیدن قیمت کیف با خودش فکر کرد: « توی خواب هم نمی‌بینم که بتوانم پول خرید این کیف را جور کنم!»

در همین اوضاع و احوال ناگهان به یاد یکی از جمله هایی می‌افتد که در یکی از سخنرانی ها و همایش هایم گفته بودم: « هیچوقت اجازه ندهید حس یا انگاره ای منفی و مخرب در ذهنتان جای گیرد و ریشه بدواند. بلافاصله مفهوم و شکل آن را به انگاره یا حسی مثبت و انگیزه بخش تبدیل کنید و آنگاه شاهد وقوع تجربیات شگفت انگیز و معجزه‌آسا در زندگی‌تان باشید.»

نینا در حالی که از پشت شیشه ویترین به کیف گران قیمت خیره شده بود، با خود گفت: « آن کیف مال من است. هر چی باشد این کیف را برای فروش گذاشته اند، نه تماشا. این واقعیت را ملکه ذهنم می کنم و ذهن ناخودآگاهم ترتیبی می دهد که به زودی این کیف مال من شود.»

شب همان روز او برای خداحافظی کوتاه با نامزدش برای صرف شام به رستوران رفت. نامزدش با هدیه ای که با کاغذ کادوی باکلاس و زیبایی کادوپیچ شده بود از راه رسید. نینا که از ذوق و هیجان نفسش در سینه حبس شده بود، شروع به باز کردن کاغذ کادو کرد. بله، داخل کاغذ کادو، همان کیف رودوشی‌ای بود که صبح همان روز، دل نینا را برده بود و او آن را «کیف خودم» نامیده بود.

او تمام ذهنش را با افکار امیدوارانه انباشته کرده بود. سپس این افکار را به عمیق ترین نقاط ذهنش منتقل و در آنجا نهادینه کرده بود، نقاطی از ذهن که این قدرت را داشتند ایده‌ها و آرزو‌ها و افکار را به واقعیت مبدل کنند و تحقق بخشند.

بعد ها نینا در ملاقاتی با من گفت: « واقعیت این است که من پول خرید آن کیف را نداشتم اما اکنون کیف مال من است و در دست های من قرار دارد. اکنون دیگر به خوبی آموخته ام چگونه پول در بیاورم و چیز هایی را که دلم می‌خواهد به دست بیاورم و تمام این ها را مدیون آن گنجینه بی‌پایان و نامتناهی درون خود هستم.»

ذهن ناخودآگاه آن چگونه واکنش نشان داد

چند ماه پیش نامه ای از خانوم مسنی به نام روث آ. به دستم رسید که در سخنرانی ها و همایش های من شرکت می‌کرد. او در نامه اش نوشته بود:

من بیوه ای هفتادوپنج ساله هستم با خانواده و فرزندانی که سن و سالی از آن‌ها گذشته است. سابق بر این به پشتوانه حقوق ناچیز مستمری و بیمه تأمین اجتماعی تنها زندگی می‌کردم. حس می‌کردم زندگی پوچی دارم و هیچ امیدی به بهتر شدنش نیز نیست. در همین اوضاع و احوال به یاد حرف های شما در مورد قدرت ذهن ناخودآگاه افتادم. شما گفتید که اگر چیزی را امیدوارانه، با ایمان و اعتقاد به این‌که بالاخره اتفاق می‌افتد بارها و بارها بخواهم و به آن فکر کنم، در نهایت به ذهن ناخودآگاه منتقل می شود. آیا این حقیقت دارد؟ تصمیم گرفتم امتحانش کنم. دیگر چیزی برای از دست دادن ندارم. کم‌کم با تمام وجود و احساسم شروع کردم به تکرار این‌که: « من آدم دوست داشتنی هستم. همه مرا دوست دارند. من با یک مرد مهربان، دوست‌داشتنی و مؤمن ازدواج کرده ام و احساس امنیت و رضایت خاطر می‌کنم.»

حدود دو هفته شب و روز کار من این بود که بارها این تلقینات فکری را با خود تکرار کنم. در همین روزها بود که در داروخانه سر نبش خیابان با دکتر داروساز بازنشسته ای آشنا شدم. او مردی بسیار مهربان، فهمیده و مؤمن بود. او بهترین جواب برای دعاهای شب و روزم بود. یک هفته نکشید که به من پیشنهاد ازدواج داد. در حال حاضر ما برای ماه عسل به یکی از کشور های اروپایی آمده ایم. دارم به این فکر می‌کنم که این نیروی هوشمند درون ذهن ناخودآگاهم بود که باعث شد من و همسرم به شکل معجزه‌آسایی یکدیگر را پیدا کنیم وبه هم برسیم.»

خانم روث به این واقعیت دست پیدا کرد که معدن گنج نه جایی آن بیرون که در درون خود اوست. او از جان و دل به دعاهایی که می‌کرد اعتقاد داشت و آن‌ها را حقایقی قریب‌الوقوع می‌دانست و این اعتقاد به تدریج از طریق القا و تلقین فکری به کالبد ذهن ناخودآگاه او رخنه کرد، به جایی که قدرت بی پایان خلاق، واسطه میان اندیشه ها و خواسته های درون و رویدادها و تجربیات دنیای بیرون است. درست لحظه ای موفق شد در ذهن خود تصویر و تجسمی درونی از آنچه می‌خواست پدید آورد، ذهن ناخودآگاهش به واسطه قانون قدرتمند جذب، پاسخ این ندای درونی را به بهترین شکل ممکن داد. به عبارت دیگر، نیروی نامتناهی موجود در اعماق ذهن او با استفاده از گنجینه بی پایان خردمندی، شعور و هوشمندی توانست او و شوهرش را به شکل باورنکردنی و معجزه آسا به هم برساند.


حتما در مورد این آیه از کتاب مقدس تفکر و تعمق کنید که می‌گوید: «در این جهان هر آنچه از حقیقت، صداقت و راستی، عدالت، خلوص ، عشق و پاکی وجود دارد … اگر نشانه ای از نیکی ، فضیلت و مدح و  ایمان به خداوند در تو جاری است، بر همه این‌ها بیندیش و تعمق کن.»

  کتاب فیلیپی‌نز از کتاب مقدس_آیه ۴:۸


نکات این فصل در یک نگاه 

۱. صندقچه گنج در درون شماست. برای این که پاسخ نیاز و آرزوی قلبی خود را بیابید، به درون خود نگاه کنید. در درونتان به دنبال برآورده شدن خواسته هایتان بگردید.

۲. رازی که همه مردان بزرگ در تمام طول اعصار مختلف برای دستیابی به موفقیت های عظیم از آن استفاده کرده‌اند، توانایی در ارتباط برقرار کردن با ذهن ناخودآگاهشان و برانگیختگی و آزاد سازی نیروی عظیم و نامتناهی آن برای دستیابی به اهدافشان بوده است. شما هم می‌توانید این کار را انجام دهید!

3. راه‌حل تمام مشکلات و کلید همه قفل های زندگی شما در ذهن ناخودآگاهتان گنجانده شده است. اگر قبل از خوابیدن به ذهن ناخودآگاهتان خاطرنشان کنید: « می‌خواهم ساعت ۶ صبح بیدار شوم.»  ذهن ناخودآگاهتان شما را رأس همان ساعت بیدار می‌کند.

۴. این ذهن ناخودآگاهتان است که سلول های بدن شما را می سازد و از این‌رو  می‌تواند زخم های جسمی و روحی را درمان کند. هر شب با این فکر و ذهنیت عمیق ذهنی به خواب بروید که شما همواره در سلامتی کامل زندگی خواهید کرد و از این بابت به خود اطمینان دهید و از آنجایی که ذهن ناخودآگاهتان خدمتکار وفادار و همیشه آماده به خدمت شماست، از این ندای درونی و فرمان ذهن خودآگاهتان پیروی خواهد کرد.

۵. همه با قانون علت و معلول آشنایی داریم. هر فکر یک علت است و هر شرایط که پیش می‌آید معلول آن فکر و ایده است.

۶. اگر می‌خواهید کتاب بنویسید، نمایشنامه بنویسید، به مخاطبانتان سخنرانی بهتر و گیراتر ارائه کنید یا هر کار دیگری که قصد انجامش را دارید، کافی است این ایده را با احساس و شور و حرارتی خاص به ذهن ناخودآگاهتان منتقل کنید و ببینید که این بخش از ذهنتان به همان صورتی که ایده هایتان را به او ارائه کرده اید، واکنش نشان می‌دهد و این ایده ها را در دنیای بیرون تحقق می‌بخشد.

۷. شما مانند کاپیتان و ناخدای کشتی زندگی‌تان هستید. کاپیتان کشتی باید دستورات درست و حساب شده بدهد، چون اگر اشتباه کند کشتی به گل می‌نشیند یا با صخره ها برخورد می‌کند و از بین می‌رود. شما هم در مقام ناخدای کشتی زندگی‌تان باید به ذهن ناخوداگاهتان دستورات(یعنی افکار و تصویر های ذهنی) درست بدهید، چون ذهن ناخودآگاهتان است که تمام تجارب و اتفاقات زندگی شما را کنترل و هدایت می‌کند.

۸. هرگز این عبارات را با خود تکرار نکنید: «توی خواب هم نمی‌بینم که بتوانم پول خریدش را جور کنم!» یا «من از عهده آن بر نمی‌آیم!» فراموش نکنید که ذهن ناخودآگاهتان درست همان کاری را می‌کند که به او می‌گویید. ذهنتان تلقین های منفی را باور می‌کند و در آینده شرایط را به‌نحوی پیش پایتان قرار می‌دهد که در واقع نتوانید چیزی را که دوست دارید بخرید یا کاری را که می‌خواهید انجام دهید. در عوض به خود بگویید: « من با کمک ذهن ناخودآگاهم هر کاری که دلم بخواهد می‌توانم انجام دهم و به هر چه بخواهم، می‌توانم برسم.»

۹. قانون زندگی، قانون باورهاست. باور و اعتقاد شما همان فکری است که همواره در ذهن شما جاری است. چیزهایی را که به شما ضرر یا لطمه وارد می‌کنند باور نکنید و اجازه ندهید جزء اعتقادات همیشگی و ریشه ای شما شوند. به نیروی بی پایان ذهن ناخودآگاهتان اعتقاد و باور پیدا کنید تا بیماری هایتان را درمان کنید، حال بهتری پیدا کنید، برای پیشرفت از آن الهام بگیرید و انگیزه پیدا کنید، به قدرت دست پیدا کنید و به موفقیت و شکوفایی برسید. هر چیزی را که باور کنید، همان را در زندگی تجربه اش خواهید کرد.

۱۰. افکار خود را تغییر دهید تا سرنوشت‌تان تغییر کند.

.

.

.


بخشی از کتاب قدرت ذهن ناخودآگاه شما 

نویسنده: دکتر جوزف مورفی

مترجم: رامین بختیاری



امیدواریم مطالبی که در این بخش از سایت برای شما  قرار دادیم مثمرثمر واقع شده باشد و پیشنهاد ما به شما خریدن و خواندن این کتاب خوب از انتشارات نسل نو اندیش است که الحق و انصاف جزء بهترین ها هستند.

موفق و پیروز باشید و با نظرات خود به ما دلگرمی بدهید. 


سعیده بداغی، زمستان 1401

Visits: 46